کرمند
معنی کلمه کرمند در لغت نامه دهخدا

کرمند

معنی کلمه کرمند در لغت نامه دهخدا

کرمند. [ ک َ م َ ] ( ص مرکب ) شتاب. ( جهانگیری ) . || شتاب کار. ( فرهنگ اسدی ) ( برهان ) ( صحاح الفرس ) ( ناظم الاطباء ). تند و تیز. ( جهانگیری ) ( برهان ).سخت. ( جهانگیری ). چالاک. ( ناظم الاطباء ) :
مکن امید دور و آز دراز
گردش چرخ بین چه کرمند است.خسروی.|| تعجیل و شتاب کاری را نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). عجله. ( ناظم الاطباء ) .

معنی کلمه کرمند در فرهنگ معین

(کَ مَ ) (ص مر. ) شتابکار، تند، تیز.

معنی کلمه کرمند در فرهنگ عمید

تندوتیز، شتاب کار، چست وچالاک: مکن امید دور و آز دراز / گردش چرخ بین چه کرمند است (خسروی: شاعران بی دیوان: ۱۷۳ ).

معنی کلمه کرمند در فرهنگ فارسی

( صفت ) شتابکار تند و تیز : [ مکن اومید دور و آز دراز گردش چرخ بین چه کرمند است ] . ( خسروی )

معنی کلمه کرمند در دانشنامه عمومی

شهر کرمند ( به مجاری: Körmend ) در واش در کشور مجارستان واقع شده است. جمعیت این شهر ۱۲٫۱۸۶ نفر است.
معنی کلمه کرمند در فرهنگ معین
معنی کلمه کرمند در فرهنگ عمید
معنی کلمه کرمند در فرهنگ فارسی

معنی کلمه کرمند در ویکی واژه

شتابکار، تند، تیز.

جملاتی از کاربرد کلمه کرمند

همچو کرمند جمله زاده ز خاک هم درین خاکشان کنند هلاک
شیرخوار کرمند و نگران تا که مادر ز کجا می‌آید
شهره اندر مروتند و وفا مَثَل اندر سخاوت و کرمند
گر، به جامی بنوازند، مرا باده کشان عجبی نیست که این طایفه اهل کرمند
اولاد تو همیشه عزیز و مکرمند چشم بدی مباد درین پاک خاکدان
بیشتر خلق جهان در پی جاه و درمند ز وفا دور و جفاجوی و نه اهل کرمند
هنروران بر لطفت و دایع کرمند ودیعه را بر تو بهر بی حفاظ نسپاری
و چون دوست خدا دست به مناجات بردارد، ملائکه ملکوت به او مباهات می کنند و به دیدن او افتخار می نمایند بلاد خدا به او معمور و خرم، و بندگان خدا به کرامت او نزد خدا مکرمند اگر خدا را به او قسم دهند و سوال کنند عطا می کند و به واسطه او از ایشان دفع بلا می نماید اگر مردمان قدر و مرتبه او را نزد خدا بدانند به خاک قدم او نزد خدا تقرب می جویند.
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» اشارتست بعلم شریعت که آدمیان بآن مکرمند و دانایان در دو گیتی عزیز، از حق شنیده در تنزیل، وز مصطفی شنیده در بلاغ. و زاستادان آموخته بتلقین، و گذشت از علم شریعت علم حقیقتست که: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً». علم شریعت آموختنی است. علم حقیقت یافتنی، علم شریعت بتلقینست، علم حقیقت از نور یقینست، این علم حقیقت آفتابی است که مرد بنور عزت از آفاق دل بیند، و ذات نبوت و صفات رسالت بشناسد، چون این شناخت پدید آمد جلال نبوت دامن ذرّاعه وی در گوشه پرده خود بندد که «العلماء خلفاء الانبیاء» و گفته‌اند اهل الذکر اهل قرآنند، ایشان که در معانی و مبانی قرآن نظر کردند، و بلطایف و حقایق آن راه بردند و باحکام و مواعظ و زواجر آن کار کردند، تا رب العزة دلهای ایشان بنور حکمت روشن گردانید و چراغ معرفت در باطن ایشان بیفروخت و مؤمنانرا بچراغ علم ایشان راه دین حق نمود، تا اعلام قدرت و شواهد عزت و دلائل حکمت بر ایشان کشف گشت، و باین تشریف و اعزاز حق رسیدند که رب العزة گفت: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ» این آیت اهل قرآن را تشریفی است بزرگوار و تهنیتی مهربار و بعزت عزیز که خاک جهان غلام اقدام اهل قرآنست، عرصه قیامت و صعید سیاست در آرزوی روی اهل قرآنست، اقداح شراب کوثر مشتاق لبان اهل قرآنست، درجات جنات مأوی و حور عین و اشجار و انهار سلسبیل و زنجبیل، در بند انتظار اهل قرآنست، و ازین همه عزیزتر و بزرگوارتر ذات صمدی و صفات سرمدی در اشتیاق دیدار اهل قرآنست، خود می‌گوید جل جلاله:
ای دل از باطن آن فرقه که صاحب قدمند همّتی خواه که این طایفه اهل کرمند