معنی کلمه کرم در لغت نامه دهخدا
گفت بخوردم کرم درد گرفتم شکم
سربکشیدم دو دم مست شدم ناگهان.لبیبی.هرکه او از کرم دست تو آگاهی یافت
نخرد حاتم طی را به یکی دسته کرم.سوزنی.اندرین موسم انباز کرم لوزینه ست
از سخای تو شود ساخته این انبازی.سوزنی.در روزگارهیچ نشان دیدی از کرم
جز در میان سبزه و اطراف بوستان.اخسیکتی ( از فرهنگ جهانگیری ).گویند مراخواجگکی هست کریم
یک برگ کرم به که چنو شصت کریم.علی پنجهیری.|| قسمی گیاه خودرو. ( یادداشت مؤلف ) :
روز کرم گذشت و کرم را به بوستان
اندر میان سبزه کند انتظار چشم.شهاب الدین محمدبن رشید.رجوع به کرنب و کلم شود.
کرم. [ ] ( اِخ ) کرم و رونیز دو شهرک است در راه پسا. هوای آن معتدل است و [ دارای ] آب روان و جامع و منبر باشد و غله و میوه ، و بعهد اتابکی چون حادثه پرگ افتاد مگرایشان بی ادبی کردند، پس به غارت داد و خراب شد. ( فارسنامه ابن البلخی چ اروپا ص 130 ). کرم و رونیز دو شهرک اند در راه فسا. هوایش معتدل است به گرمی مایل و آب روان دارد. ( از نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 169 ).
کرم. [ ک ُ رُ ] ( اِ ) در اصطلاح بنایان ، گچ که بار اول بر دیوار زنند تا شمشه کنند. گچ اول که به دیوار زنند شمشه کاهگل را. ( یادداشت مؤلف ).
کرم. [ ک ِ رِ ] ( فرانسوی ، اِ ) از موادی است که در آرایش و زیبائی به کار می رود و عبارت است از مخلوط یک یا چندماده معطر همراه با گردهای زیبایی که در چربی خوک یا وازلین و یا چربی پشم کاملاً ممزوج شده و بصورت نوعی پماد درآمده است که منحصراً به مصرف آرایش و زیبایی می رسد و بیشتر برای نرم کردن و خوشبو کردن و خوشرنگ کردن دست و صورت به کار می رود. ( فرهنگ فارسی معین ). || رنگ سفید مایل به زردی به مناسبت رنگ کرم ( خامه ). نخودی. ( فرهنگ فارسی معین ). || چربی حاصل از شیر که سه تا چهار درصد شیر را تشکیل می دهد و از آن کره سازند. خامه. || بطور معمول خوردنی که از شیر و تخم مرغ و کره سازند و غالباً پس از غذا بعنوان دسر مصرف کنند. ( لاروس ). || قسمی دسر فرنگی که انواع دارد: کرم بادامی ، کرم پات سیر و کرم قالبی. ( از فرهنگ فارسی معین ).