کرسی
معنی کلمه کرسی در لغت نامه دهخدا

کرسی

معنی کلمه کرسی در لغت نامه دهخدا

کرسی. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است به طبریّه و در آن ده عیسی علیه السلام حواریون را فراهم آورد و در اطراف و نواحی روانه فرمود. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از معجم البلدان ).
کرسی. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است در ناحیه تته رستاق از نواحی نور مازندران. ( سفرنامه مازندران رابینو ص 111 و ترجمه آن ص 150 ).
کرسی. [ ک ُ سی ی ] ( ع اِ ) تخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سریر.( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). چیزی از چوب که بر آن نشینند. ج ، کَرسی ، کَراسی . و در کلیات است که کرسی چیزی است که بر آن نشینند و از مقعد قاعد برتر نباشد. ( از اقرب الموارد ). || علم و دانش.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ). گویند: وی از اهل کرسی یعنی اهل علم است. ( از اقرب الموارد ). || دانشمند. || ملک. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). من قوله تعالی : وسع کرسیه السموات و الارض ( قرآن 255/2 )؛ ای علمه و ملکه. ( مهذب الاسماء ). || قدرت. باری و تدبیر او سبحانه. ج ، کراسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- کرسی اسقف ؛ مرکز اقامت او. ( از اقرب الموارد ).
- کرسی جوزاء ؛ کواکب. ( از اقرب الموارد ).
- کرسی ملک ؛ عرش او.( از اقرب الموارد ).
کرسی. [ ک ُ ] ( ع اِ ) تخت کوچک. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج )( یادداشت مؤلف ). || تخت. عرش. سریر. اورنگ. ( ناظم الاطباء ). گاه. ( مهذب الاسماء ) :
همان روز گفتی که نرسی نبود
ورا تاج و دیهیم و کرسی نبود.فردوسی.یا کسی دیگر مر او را برکشید
آنکه کرسی اوست چرخ ثابتات.ناصرخسرو.- به کرسی نشاندن حرف را ؛ مقصود خود را ثابت کردن. مراد خویش را معمول دیگران داشتن. ( یادداشت مؤلف ). سخن خود را تحمیل کردن.( فرهنگ فارسی معین ).
- کرسی خداوند ؛ آسمان. ( قاموس کتاب مقدس ).
- کرسی زر ؛ آفتاب.( ناظم الاطباء ).
- || روز. ( ناظم الاطباء ).
- || کفل و سرین سیم بدنان. ( ناظم الاطباء ).
- کرسی ساج ؛ تخت که از ساج سازند :
سپهبد نشست از بر تخت عاج
بیاراست ایوان به کرسی ساج.فردوسی.- کرسی شرف ؛ برج حمل. ( از ناظم الاطباء ) :
یافت نگین گمشده در بر ماهی چو جم
بر سر کرسی شرف رفت ز چاه مضطری.خاقانی.

معنی کلمه کرسی در فرهنگ معین

(کُ رْ یّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سریر، تخت . ج . کراسی . ۲ - فلک هشتم . ۳ - درس تخصصی یک استاد دانشگاه . ۴ - دندان هایی که پس از دندان های نیش قرار دارند. ، حرف خود را به ~نشاندن سخن خود را تحمیل کردن .
( ~ . ) (اِ. ) چهار پایه ای پهن ، کوتاه و چهارگوش که در زمستان در زیر آن منقل می گذارند و بر رویش لحاف اندازند و در زیر آن خود را گرم کنند.

معنی کلمه کرسی در فرهنگ عمید

۱. چهارپایه ای که بر روی آن می نشینند، صندلی.
۲. پست، شغل.
۳. رشتۀ تخصصی دانشگاه: کرسی فلسفه در دانشگاه هاروارد.
۴. [قدیمی] مرکز شهر، کشور، یا منطقه.
۵. [قدیمی] جای قرار دادن کتاب، رحل.
۶. [قدیمی] تخت پادشاهی، سریر: همان روز گفتی که نرسی نبود / همان تخت و دیهیم و کرسی نبود (فردوسی: ۶/۲۸۲ ).
۷. فلک هشتم.
چهارپایۀ چوبی بزرگی که در زمستان در زیر آن منقلی روشن کرده و رویش را با لحافی بزرگ می پوشانند و پاها را زیر آن قرار می دهند.

معنی کلمه کرسی در فرهنگ فارسی

آیه ۲۵۶ از سوره ۲ ( بقره ) آیه الکرسی.
سریر، تخت، چهارپایهکه برروی آن می نشینند
( اسم ) چهار پایه ای که در زیر آن منقل آتش گذارند و روی چار پایه را بالحافی بزرگ پوشانند و در زمستان افراد خانواده دور آ ن نشینند بنحوی که پاها را زیر لحاف برده و نیم. پایین بدن را زیر آن مستور دارند و بدین وسیله از حرارت کرسی استفاده کنند : [ تا میتوان چو فرش ز کرسی جدا مباش آتش بفرق ریز و مکن اختیار برف ] . ( میر الهی همدانی )

معنی کلمه کرسی در دانشنامه عمومی

کرسی (نور). کرسی، روستایی از توابع بخش بلده شهرستان نور در استان مازندران ایران است.
این روستا در دهستان تتارستاق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۸۰ نفر ( ۵۹ خانوار ) بوده است؛ و در حال حاضر سال ۱۳۹۲ جمعیت مردم کرسی به ۱٬۲۰۰ نفر رسیده که ۱٬۰۰۰ نفر آن ها ساکن آمل می باشند و تعداد زیادی به تهران مهاجرت کردند. مردم کرسی از قومیت طبری هستند که ریشه آن به قوم آمارد و قوم تپوری می رسد. مردم کرسی به زبان طبری ( مازندرانی ) و گویش کجوری سخن میگویند. مردم روستا به کرسی چی مشهورند.
روستای کرسی به دو محله به نام های کیامحله و اسحاق محله تقسیم می شود که کیامحله قسمت شرقی و بالادست روستا است و اسحاق محله قسمت غربی و پایین دست روستا را شامل می شود. همچنین در قسمت مرکزی روستا به نام حموم سره شهرت دارد.
‏شامل آب و هوای معتدل کوهستانی و آب و هوای سرد کوهستانی است. دوری از دریا و افزایش تدریجی ارتفاع در اراضی جلگه ای، تغییرات خاصی را در آب و هوای این روستا پدیدآورده است. به طوری که در ارتفاعات ۱٬۸۰۰ تا ۳٬۰۰۰ متری، آب و هوای معتدل کوهستانی با زمستان های سرد و یخ بندان طولانی و تابستان های کوتاه و معتدل وجود دارد. در ارتفاعات بالای ۳٬۰۰۰ متر که دمای هوا به شدت پایین می آید، دارای زمستان های سرد همراه با یخ بندان طولانی و تابستان ها کوتاه و خشک است.
↑ درگاه ملی آمار ایران ↑ نصری اشرفی، جهانگیر ( ۱۳۹۹ ) . جعفر شجاع کیوانی، ویراستار. دانشنامهٔ تبرستان و مازندران جلد سوم. نشرنی = ۲۵۲. ↑ نصری اشرافی، جهانگیر ( ١٣٧٧ ) . واژه نامه بزرگ تبری. به کوشش حسین صمدی و سید کاظم مداح و کریم الله قائمی و علی اصغر یوسفی نیا و محمود داوودی درزی و محمد حسن شکوری و عسکری آقاجانیان میری و ابوالحسن واعظی و ناصر یداللهی و جمشید قائمی و فرهاد صابر و ناعمه پازوکی. تهران: اندیشه پرداز و خانه سبز. ص.   صفحه ۳۱ جلد اول. شابک  ۰ - ۵ - ۹۱۱۳۱ - ۹۶۴ مقدار | شابک= را بررسی کنید: checksum ( کمک ) .
معنی کلمه کرسی در فرهنگ معین
معنی کلمه کرسی در فرهنگ عمید

معنی کلمه کرسی در دانشنامه آزاد فارسی

کُرسی
کُرسی
چهارپایۀ چوبی مربع شکل پایه کوتاهی که در زمستان به ویژه در مناطق سردسیر ایران برای گرم شدن، با قرار دادن منقل آتش در زیر و پوشاندن روی آن با لحاف، مورد استفاده بود (و هنوز در بسیاری از نقاط هست). معمولاً کرسی را در وسط بزرگ ترین اتاق خانه قرار می دهند، دور آن تشک می اندازند و روی کرسی را با لحافی بزرگ، موسوم به لحاف کرسی می پوشانند و افراد خانواده پاها و قسمتی از بالاتنۀ خود را در زیر کرسی گرم می کنند. ظاهراً این وسیله ابداعی ایرانی است و در جاهای دیگر دنیا ، لااقل به شکل توصیف شده کاربرد ندارد. با رواج وسایل گرم کنندۀ برقی و سوخت های فسیلی، تدریجاً از اهمیت و استفاده از کرسی کاسته می شود. وجود کرسی وسیله ای برای جمع شدن اعضای خانواده بود و از این لحاظ کاربردی اجتماعی نیز داشت.
کرسی (عرفان). در لغت به معنی تخت و سریر است و در اصطلاح عرفا جایگاه امر و نهی خداوندی و محل تجلّی همة صفات فعلیه و مظهر اقتدار حضرت حق و محل ایجاد و عدم و ظهور آثار متضاد است. در این مورد عرفا نظرات گوناگون داده اند؛ برخی کرسی را علم دانسته اند و از همین رو دفتر علم را کراسه نام نهاده اند و عالمان را کراسی خوانده اند. برخی دیگر مراد از کرسی را عظمت و پادشاه دانسته اند و برخی معتقدند خداوند کرسی را از لؤلؤ آفریده است. برخی گفته اند: کرسی نام فرشته ای است که خداوند او را خلق کرده است تا آسمان ها و زمین ها از او پر شود. عین القضاة همدانی می گوید: هر قائمه ای از قوائم کرسی چندان است که هفت آسمان و هفت زمین و کرسی در پیش عرش است و حاملان کرسی چهار فرشته اند. این واژه از قرآن کریم گرفته شده است (سورة بقره، 255).
58010400
کرسی (قرآن). کُرسی (در قرآن)
(در لغت به معنای تخت یا چیزی که روی آن نشینند) این کلمه را کنایه از مُلک و سلطنت می گیرند. در قرآن و در انتساب به خداوند، مقام تدبیر اوست بر همۀ آنچه در آسمان ها و زمین است. این مرحله و مقام، امری واقعی و حقیقی الهی است و صرف تمثیل نیست و مراد از وسعت کرسی احاطۀ مقام سلطنت الهی است (بقره، ۲۵۵). در روایات کرسی را به معنی علم دانسته اند و برخی دیگر آن را مترادف با عرش گفته اند، در این صورت، معنی آیه این می شود که قدرت و سلطۀ او آسمان ها و زمین را فراگرفته است. در روایتی از امام صادق (ع) کرسی و عرش را دو باب از بزرگ ترین ابواب غیب دانسته و کرسی را باب ظاهر و عرش را باب باطن غیب نامیده اند. از این جا معلوم می شود که صفت عرش عظیم تر از صفت کرسی است. نیز ← عرش

معنی کلمه کرسی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کرسی مظهر حکومت و تدبیر خداوند است.
«کرسی» به معنای جای نشستن آدمی است.
مراد از کرسی
مراد از کرسی در قرآن، مُلک خداوند است.
معانی کرسی
برخی گفته اند که دو معنا دارد: یکی ظرفی که همه آسمان ها و زمین در آن جای دارند و خداوند همه آفریدگان را در آن آفریده است و دوم، علم خداوند متعال این علم ویژه ذات اقدس او است و حتی پیامبران و حجج خویش را از آن نصیب نداده است. خداوند با این علم، هرگز از ملک خویش بی خبر نخواهد بود و بر همه جزئیّات و ویژگی های آنها محیط است.
قلمرو کرسی الهی
...
[ویکی شیعه] کُرسِی از مفاهیم قرآنی است که بنابر اعتقاد شیعه، منظور از آن علم، فرماندهی یا عظمت الهی است. ظاهرگرایان، کرسی را محل نشستن خداوند می دانند؛ اما اشاعره معتقدند باید به وجود داشتن کرسی ایمان داشت؛ اما درباره اینکه معنای آن چیست باید سکوت کرد.
کرسی در لغت به معنای «تخت کوتاه» است که پادشاهان بر روی آن می نشینند. گروهی کرسی را همان عرش الهی می دانند و گروهی دیگر معتقدند که با هم تفاوت دارند. این واژه دو بار در قرآن ذکر شده است. در آیه۳۴ سوره ص، در معنای لغوی خود به کار رفته و به کرسی (تخت) سلیمان(ع) اشاره دارد. در آیه۲۵۵ سوره بقره، که آیةالکرسی نام دارد، آمده است که گستردگی کرسیِ الهی، آسمان ها و زمین را در بر گرفته است.
بر پایه روایات، عظمت کرسی به اندازه ای است که آسمان ها در مقابل آن، مانند حلقه ای است که در بیابانی افتاده باشد. طبق حدیثی از امام صادق(ع): عرش و کرسی دو باب از بزرگترین ابواب غیب هستند. در روایتی از امام علی (ع) نیز آمده است که چهار فرشته به دستور خداوند، کرسی را حمل می کنند. کرسی گنجایش هر چیزی را دارد و خداوند تمام اشیاء را داخل کرسی خلق کرد، مگر عرش که بزرگتر از کرسی است.

معنی کلمه کرسی در ویکی واژه

seggio
سریر، تخت.
کراسی.
فلک هشتم.
درس تخصصی یک استاد دانشگاه.
دندان‌هایی که پس از دندان‌های نیش قرار دارند. ؛ حرف خود را به ~نشاندن سخن خود را تحمیل کردن.
چهار پایه‌ای پهن، کوتاه و چهارگوش که در زمستان در زیر آن منقل می‌گذارند و بر رویش لحاف اندازند و در زیر آن خود را گرم کنند.

جملاتی از کاربرد کلمه کرسی

خوشا سری که سرگشتگی رهانندش به کرسی از سرزانوی خود نشانندش
آسمان یک خیمه ی کوتاه تو عرش و کرسی پایه ای از کاه تو
به عرش و کرسی و طوبی و سدره و کوثر به محشر و عرصات و بهشت و لوح و قلم
همه کاخ کرسی زرین نهاد به پیش اندر آرایش چین نهاد
ولی حزب موفق به کسب کرسی در مجلس نشد.
چون کرسی وجود بر آن پایه قائمست شد ایمن از زوال و فنا ملک لایزال
نشسته روز و شب بر کرسی نور بخفض و رفع از حق است مأمور
بدری که چرخ و انجم دودش بسده بوسی بدری که عرش و کرسی سزدش بپاسبانی
برترند از عرش و کرسی و خلا ساکنان مقعد صدق خدا
عرش و کرسی را به درگاه جلالت التجا ملک هستی را بذیل کبریایت اعتصام
عرش و کرسی در دل است اما چه سود کاین دل بیحاصل از خود غافل است