کرسب

کرسب

معنی کلمه کرسب در لغت نامه دهخدا

کرسب. [ ک َ رَ ] ( اِ ) کرفس است و آن رستنی باشد که خورند. ( برهان ). رجوع به کرفس شود. || حبه ای است که در ماست کرده بخورند و به هندی اجمود گویند و در کتب طبی آمده که هرکه کرفس خورده باشد و کژدم او را بگزد بکشد. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ).
کرسب.[ ک َ س َ ] ( اِ ) کَرسَف. أسالیون. ( یادداشت مؤلف ). کرسپ. کرسف. کرشف. کرفس.( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرفس و اسالیون شود.

معنی کلمه کرسب در فرهنگ معین

(کَ رَ ) (اِ. ) کرفس .

معنی کلمه کرسب در فرهنگ عمید

=کرفس

معنی کلمه کرسب در دانشنامه عمومی

کرسب روستایی است از توابع بخش دودانگه شهرستان ساری در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان فریم قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۱۹۷نفر ( ۵۶ خانوار ) بوده است.

معنی کلمه کرسب در ویکی واژه

کرفس.

جملاتی از کاربرد کلمه کرسب

اسکرسبی یک دهانه برخوردی در ماه‌ است.