کرسان

معنی کلمه کرسان در لغت نامه دهخدا

کرسان. [ک َ ] ( اِ ) ظرفی باشد مدور و صندوق مانند که از گل یااز چوب سازند و نان و حلوا و میوه و امثال آن در آن گذارند. ( برهان ) ( جهانگیری ). کارسان. چاشدان. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ). چاشکدان. ( انجمن آرا ) :
نه نان حنطه به کرسان نه آب گرم به خنب
نه گوشت در رمه دارم نه آرد در کندو.نزاری.ببیند سال قحط سخت درویش و توانگر را
هم از گندم تهی کندوک و هم خالی ز نان کرسان.نزاری ( از جهانگیری ).
کرسان. [ ک ِ ] ( اِ ) به لغت هندی مزارع و زراعت کننده را گویند. ( برهان ) ( انجمن آرا ). مصحح برهان نوشته که کرسان لفظ هندی بمعنی کشاورز است که آن را کسان نیز گویند و آن مرادف و مشتق است از لفظ سنسکریت که کِرشِمان باشد بمعنی خداوند زراعت چه کرش بمعنی زراعت و کشتگاری آمده و مان بمعنی خداوند است. ( انجمن آرا ) .

معنی کلمه کرسان در فرهنگ معین

(کَ ) (اِمر. ) ظرفی مدور و صندوق مانند که از گل یا چوب سازند و نان و حلوا و میوه و مانند آن در آن نهند.

معنی کلمه کرسان در فرهنگ عمید

=کارسان

جملاتی از کاربرد کلمه کرسان

چون شد آسوده در بن کرسان شد به ذوق و به طعم دیگرسان