کرزه

معنی کلمه کرزه در لغت نامه دهخدا

( کرزة ) کرزة. [ ک ِ رَ زَ ] ( ع اِ ) ج ِ کُرز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به کرز شود.
کرزه. [ک ُ زَ / زِ ] ( اِ ) بمعنی کرز است که زمینی باشد که از برای کاشتن تخته تخته ساخته و هموار نموده و کناره های آن را بلند کرده باشند. ( برهان ). زمین کشتزار که کناره های آن را بلند ساخته باشند و آن کناره ها را مرز گویند. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). || آن بلندی را نیز گویند که در کناره های مرز کنند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به کرت و کرد شود. || کشتی را گویند که سیراب شده باشد. ( جهانگیری ).
کرزه. [ ک ُ زَ / زِ ] ( اِ ) گیاهی باشد خوشبوی. ( جهانگیری ).
کرزه. [ ک َ زَ / زِ ] ( ص ) مادرزادی راگویند که آلت تناسل نداشته باشد. ( برهان ). مادرزادی که هیچ نره و مردی نداشته باشد. ( یادداشت مؤلف ).
کرزه. [ ک ِ رَ زَ ]( ع اِ ) ج ِ کُرز، بمعنی خرجینه شبان. ( آنندراج ) ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به کرز شود.

معنی کلمه کرزه در فرهنگ معین

(کُ زِ ) (اِ. ) نک کرته .

معنی کلمه کرزه در فرهنگ فارسی

آلبالو
جمع کرز بمعنی خرجینه شبان

معنی کلمه کرزه در ویکی واژه

نک کرته.

جملاتی از کاربرد کلمه کرزه

مرد باید که مار کرزه‌ بود نه نگار آورد چو ماهیِ شیم‌