کردن

معنی کلمه کردن در لغت نامه دهخدا

کردن. [ ک َ دَ ] ( مص ) ساختن. ( یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ). درست کردن. ساختن. ترتیب دادن : و [ به صقلاب ] انگور نیست ولکن انگبین سخت بسیار است نبید و آنچه بدو ماند ازانگبین کنند و خُنب نبیدشان از چوب است و مرد بود که هر سال از آن صد خنب کند. ( حدود العالم ). و از وی کرمی خیزد که از وی رنگ قرمز کنند. ( حدود العالم ).
این کارد نه از بهر ستمکاری کردند
انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت.رودکی.سعدبن معاذ عریش از چوب بکرد. ( ترجمه طبری بلعمی ).
بل تا جگرم خشک شود و آب نماند
بر روی من آبی است کز او دجله توان کرد.آغاجی.من بساک از ستاک بید کنم
بی تو امروز جفت سبزه منم.عماره.خواجه ما ز بهر گنده پسر
کرد ازخایه شتر گلوند.طیان.کسی کرد نتوان ز زهر انگبین
نسازد ز ریکاسه کس پوستین.عنصری.پس دری کردم از سنگ و در افزاری
که بدو آهن هندی نکند کاری.منوچهری.چو دست من بریده شد به خنجر
چه سود ار من کنم دستی ز گوهر.( ویس و رامین ).و از صاهه آهن و پولاد خیزد و تیغها کنند وشمشیرها، چاهکی خوانند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 125 ). و تخت و تاج و باره و طوق و انگشتری او [ جمشید ] کرد. ( نوروزنامه ). نخستین کس که انگشتری کرد و به انگشت درآورد جمشید بود. ( نوروزنامه ). کمان... کرد [آرش و هادان ] هم از چوب و هم از نی و به سریشم به استوار کرد و پیکان آهن کرد. ( نوروزنامه ).
بهر مزدوران که محروران بدند از ماندگی
قرصه کافور کرداز قرصه شمس الضحی.خاقانی.از دریا صحرا و از جیحون هامون کرده است. ( سندبادنامه ص 15 ). از جوهر آهن ظلمانی بروزی چند آینه ای می کند که جوهر مظلم او در صقالت وصفوت بحدی می کشد که عکس نمای محاسن و... می گردد. ( سندبادنامه ص 52 ).
گر ازخاک مردان سبویی کنند
به سنگش ملامت کنان بشکنند.سعدی ( بوستان ).خاک مشرق شنیده ام که کنند
به چهل سال کاسه چینی
صد بروزی کنند در مغرب
لاجرم قیمتش همی بینی.سعدی ( گلستان ). || بنا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). بنا نهادن. پی افکندن. ( یادداشت مؤلف ) : و از هیچ سو بدو راه نیست مگر از یک سو که کرده اند سخت دشوار. ( حدود العالم ). از بهر آن کرد [هرمس بنای هرمان مصر را ] تا آب ( طوفان ) او را زیان نتواند کرد. ( حدود العالم ). و بر دجله پلی است از کشتیها کرده. ( حدود العالم ). و آن بند مأمون خلیفه کرده است. ( حدود العالم ).

معنی کلمه کردن در فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - انجام دادن ، به جا آوردن . ۲ - ساختن ، بنا کردن . ۳ - آماده کردن .

معنی کلمه کردن در فرهنگ عمید

۱. انجام دادن، عمل کردن.
۲. داخل کردن، ریختن: همی خون دام و دد و مرد و زن / بگیرد کند در یکی آبزن (فردوسی: ۱/۷۷ ).
۳. وارد کردن، بردن.
۴. تکرار کردن سخنی: بی دلی در همه احوال خدا با او بود / او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد (حافظ۲: ۲۷۲ ).
۵. تبدیل کردن به چیز دیگر: پولهایش را دلار کرد.
۶. مخلوط کردن، داخل کردن، آمیختن.
۷. سپری کردن، گذراندن، رساندن زمانی به زمان دیگر: شب را همین جا صبح کردم.
۸. پیدا کردن وضع یا حالتی خاص.
۹. مبتلا شدن به بیماری.
۱۰. برای ساختن فعل لازم، فعل متعدی و عبارت فعلی به کار می رود (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): لطف کردن، گریه کردن، کپی کردن.
١١. ساختن، برپا کردن یک بنا.
۱۲. [قدیمی] نوشتن، تٲلیف کردن: نامه ای کن به خط و طاعت خویش / علم عنوانْش نُقَطها تکبیر (ناصرخسرو۱: ۲۵۶ ).
۱۳. [قدیمی] ساختن، درست کردن.
۱۴. [قدیمی] آفریدن، خلق کردن: شربت نوش آفرید از مگس نحل / نخل تناور کند ز دانهٴ خرما (سعدی۲: ۳۰۳ ).
۱۵. [قدیمی] گزاردن، به جا آوردن.
۱۶. [قدیمی] مصرف کردن، خرج کردن.
۱۷. [قدیمی] منصوب کردن، قرار دادن.

معنی کلمه کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( کرد کند خواهد کرد بکن کننده کنا کنان کرده کنش ) ۱ - انجام دادن بجا آوردن : [ ... هم کار خود تواند کرد به بیدار ی و خواب ... ] . ( مصنفات بابا افضل ) ۲ - ساختن بنا کردن : [ گفتم ای جام جهان بین بتو کی داد حکیم ? گفت : آن روز که این گنبد مینا میکرد ] . ( حافظ ) ۳ - تالیف کردن تصنیف کردن : [ ... هیچکس کتابی نکرد اندر چون و چرای آفرینش ... ] . ( جامع الحکمتین ) ۴ - سپری کردن وقت صرف کردن : [ خواجه ( محمد بن مظفر ) کس فرستاد و او را ( خیام را ) بخواند و ماجرا با وی بگفت . برفت و دو روز در آن ( اختیار هنگام مناسب برای شکار سلطان ) کرد و اختیار ی نیکو کرد ] . ( چهار مقاله ) ۵ - آرمیدن جماع کردن . توضیح : [ کردن ] گاه فعل عام و مطلق است که با افعال دیگر منطبق و بجای آنها استعمال میشود مانند [ آتش کردن ] آتش افروختن [ خانه کردن ] خانه ساختن [ آذین کردن ] آذین بستن نماز گزاردن نماز گزاردن [ زن کردن ] زن گرفتن در این صورت فعل عام تبعی است و گاهی فعل خاص اصلی است یعنی مورد استعمال اختصاص بدو دارد و اگر فعل دیگر ی بجای آن بگذارند بمجاز و تسامح است همچون خوار کردن و تیمار کردن وزه کردن بمعنی آبستن کردن و امثال آنها ( همائی . مقدمه التفهیم ) یا از ... به ... کردن . از صورت ... بصورت ... تبدیل کردن : [ خاقانی را بدست مردی از خاک به آدمی تو کردی ] . ( تحفه العراقین ) یا کردی و مردی . در جایی گویند که بمجرد ارتکاب فعلی ضرری عاید شود ( بصورت اسم هم استعمال گردد ) : [ خطش در جام چشمش ریخت تا دارو ی بیهوشی چه می پرسی ز من از نشاه آن کردی و مردی ] . ( طاهر وحید ) کرد و مرد . یا نکند . در مورد حدسی که میزنند این کلمه را استعمال کنند شاید . باشد : [ حرفها ی دلنشین ... او حتی مرا بشک انداخته است که نکند سر تا پای قضی. آن یارو یک صحنه ساز ی ماهر انه برای بدام کشیدن من بوده است ] .

معنی کلمه کردن در ویکی واژه

میکند
کُردی سورانی کردن
انجام دادن، عمل کردن، به جا آوردن.
ریختن، داخل کردن، ساختن، بنا کردن.
باز کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه کردن

او یکی از مشهورترین سلطان‌های عثمانی بود. بر خلاف اینکه مراد چهارم وصیت کرده بود که پس از مرگش، ابراهیم یکم باید کشته شود، پس از مرگ مراد چهارم، وی در سال ۱۶۴۰ با میانجی کردن کوسم سلطان به سلطنت رسید.[نیازمند منبع]
عروجِ خاکساران آن‌قدر کوشش نمی‌خواهد چو گرد از جنبشِ پایی توان کردن سرافرازم
با دوست به خرگاه طرب کردن عشاق خوشتر بود اکنون ز طلب کردن‌ گلزار
جاوید رحمان در گزارش جدید خود به مجمع عمومی سازمان ملل، یکی از گویاترین نمونه‌های آزار و تبعیض سازماندهی شده و هدفمند علیه زنان در ایران را فشارهای حکومتی برای اعمال کردن حجاب اجباری به زنان دانسته است.
یکی از بزرگان حله ای را به هزار (دینار) خریده بود، به تن می کرد و به مسجد همی رفت. وی را بر این معنی عیب کردند. گفت: چنین به هم نشینی خداوند همی روم.
«وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ» این جواب ایشانست که اقتراح آیات می‌کردند و می‌گفتند: ائتنا بآیة، «وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ» ای لو اظهرنا لهم اوضح آیة و هو فتح باب «مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا» المشرکین، «فِیهِ یَعْرُجُونَ». قال ابن عباس فظلّ الملائکة فیه یعرجون ای یذهبون و یجیئون.
جواب نامه همین پاره کردن است کلیم مگو که قاصد ما بی‌جواب می‌آید
یازدهم: ترحم کردن است بر کسی، زیرا می شود که شخصی چون دیگری را مبتلا به نقصی یا عیبی بیند دل او بر او محزون گردد اظهار تألم و حزن خود را نماید، و در آن اظهار صادق باشد چنان که شخصی در نزد بعضی پست و بی اعتبار شده باشد و تو، به این جهت، محزون شده آن را در نزد دیگران اظهار نمائی.
گذر کردن از او دوری گزیدند که تا آخر بکام دل رسیدند
در ۲۴ مارس، هزاران معترض ضد حکومتی، خیابانهای مرکز شهر بغداد را پر کردند و مقتدی صدر نیز تهدید به تحریم انتخابات آینده استانی کرد و از پیروانش خواست تا به یک «انقلاب اصلاحی» بپیوندند.
روز دوشنبه ۲۶ اردیبهشت نیز گروهی از رانندگان اتوبوس‌های بی‌آرتی تهران در اعتراض به مشکلات معیشتی و اجرا نشدن مصوبه افزایش ۵۷ درصدی حقوق کارگران در شهرداری، اعتصاب کردند.
بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی
مست گشتم از تو گفتی صبر کن صبر کردن کار هشیاری بود