معنی کلمه کرخه در لغت نامه دهخدا
کرخه. [ ک َ خ َ ] ( اِخ ) آن را نهرالسوس خوانند از کوه الوند همدان برمی خیزد و با آبهای دینور و کولکو و سیلاخور و خرم آباد و کژکی جمع می شود و بر ولایت حویزه می گذرد و با آبهای دزفول و تستر به شطالعرب می ریزد. طول این رود تا شطالعرب صدوبیست فرسنگ است. ( نزهةالقلوب چ اروپا مقاله سوم ص 918 ). این رود را استرابون خوآسپ نامیده و گوید خوآسپ از حوالی شوش می گذرد و با اوله اوس ( کارون ) و دجله به دریاچه ای وارد میشوند و پس از آن به دریا می ریزند. ( از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1490 و 1546 ). در عهد قدیم از حیث سبکی آب معروف بود. رود مزبور از قره سو و گاماسب ترکیب می شود و پس از عبور از نزدیکی شوش قدیم دو شعبه می شود؛ شعبه ای به بساتین می رود و پس از آن باتلاقهایی تشکیل می دهد و شعبه دیگر در هورالحویزه گم می شود و فاضل آبش به دجله می رسد. ( تاریخ ایران باستان ج 1 ص 147 ).