کرباسی

معنی کلمه کرباسی در لغت نامه دهخدا

کرباسی. [ ک َ / ک ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به کرباس. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || کرباس فروش. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). جامه فروش. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه کرباسی در فرهنگ فارسی

منسوب به کرباس . یا کرباس فروش . جامه فروش

جملاتی از کاربرد کلمه کرباسی

شکل کرباسی نموده ماهتاب آن بپیموده فروشیده شتاب
خم روان کرده ز سحری چون فرس کرده کرباسی ز مهتاب و غلس
اما آن که صوفیان جامه خرقه کنند به اختیار و پاره ها قسمت کنند گروهی اعتراض کرده اند که این نشاید و خطا کرده اند که کرباس نیز نشاید که پاره کنند تا پیراهن دوزند، ولیکن چون ضایع نکنند و برای مقصودی پاره کنند روا باشد. همچنین چون پاره ها چهارسو کنند برای آن غرض تا همه را نصیب بود و بر سجاده و مرقع دوزند، روا باشد که اگر کسی جامه کرباسی را به صد راه پاره کند و به صد درویش دهد، مباح بود چون هر پاره ای چنان باشد که به کار آید.
قیمت اطلس فلک بر او کمتر از جامه های کرباسی است
فرو ماند به کرباسی کشاورز مخنث گام بگذارد به دیبا
که تا اوّل نمیرد مرد عاجز تو ندهی هیچ کرباسیش هرگز
به جهد رنگ سیاهی ز تو همی نشود سیاه کرده و آهار داده کرباسی
از جمله شاگردان وی می‌توان به عباس کرباسیون اشاره کرد.
استاد بهجتی در سال ۱۳۳۵ به دعوت علی‌اکبر کرباسیان مؤسس مدارس علوی، همراه برادرش علی بهجتی به تهران آمد و در دورهٔ تابستانی آموزش علوم جدید به روحانیان شرکت کرد و دریچهٔ دیگری از دنیای علم بر خود گشود. آن‌گاه به قم بازگشت و در دبیرستان دین و دانش که شهید دکتر بهشتی تأسیس کرده بود، به آموختن زبان انگلیسی پرداخت. سپس به پیشنهاد یکی از دوستانش به درس خارج امام خمینی (ره) راه یافت و یک دوره کامل در آن شرکت کرد.
همچو کرباسی که از یک نیمه زو مرشاه را قرطه آید وز دگر نیمه جهودی را کفن
سه شاهی کاسه از پیتی پز آرد دو عباسی ز کرباسی گز، آرد