معنی کلمه کرباس در لغت نامه دهخدا
همه بوم و بر زیر نعل اندرون
چو کرباس آهار داده بخون.فردوسی.نامه صاحب با نامه ٔاو باشد
همچو کرباس حلب با قصب مقرن.فرخی.مانک آچارهای بسیار و کرباسها از دست رشت زنان پارسا پیش آورد. ( تاریخ بیهقی ).
از تو درویشان کرباس نیابند و گلیم
مطربان را جز دیبای سپاهان ندهی.ناصرخسرو.بسیاربدین و بدان به حیلت
کرباس بدادی به نرخ بیرم.ناصرخسرو.با نبوت چه کار بود او را
چون برفت از پس رسن کرباس.ناصرخسرو.چون نپوشی چه خز و چه کرباس
چون نبویی چه نرگس و چه پیاز.ناصرخسرو.و پنبه بسیار خیزد [ از جهرم ] و برد و کرباس آرند از آنجا. ( فارسنامه ابن البلخی ص 131 ).
فرق کن فرق کن خداوندا
گوهر از سنگ و دیبه از کرباس.مسعودسعد.سایه زلف سیه بر روی کرباس سفید
چون منقش کرده روی لوح کافوری به قار.سوزنی.حال مقلوب شد که بر تن دهر
ابره کرباس و دیبه آستر است.خاقانی.نمدها و کرباسهای ستبر
ببندند بر پای پویان هزبر.نظامی.سیم بربایند زین گون پیچ پیچ
سیم از کف رفته و کرباس هیچ.مولوی.یا تو بافیدی یکی کرباس تا
خوش بسازی بهر پوشیدن قبا.مولوی.مدتی جولاهه دربارت کشید
عاقبت کرباس گشتی توله دار.نظام قاری ( دیوان ص 27 ).ابر کرباس و شفق خسقی و شامست سمور
صبح قاقم شمر و حبر پر از موج بحار.نظام قاری ( دیوان ص 11 ).قلمی فوطه وکرباس و ندافی و قدک
یقلق و طاقیه و موزه و کفش و دستار.