معنی کلمه کرام در لغت نامه دهخدا
عطای او نه ز دشمن برید و نه از دوست
چنین بود ره آزادگان و خوی کرام.فرخی.نبیذ خور که به نوروز هر که می نخورد
نه از گروه کرام است و نز عداد اناس.منوچهری.سپیده دم که وقت کار عام است
نبیذ مشکبو رسم کرام است.منوچهری.بر نفس خویش به شکر خدای
سود همی گیر برسم کرام.ناصرخسرو.خوی کرام گیر که حری را
خوی کریم مقطع و مبدا شد.ناصرخسرو.وگر کریم شود آرزوت نام و لقب
کریم وارت فعل کرام باید کرد.ناصرخسرو.جاودان ماند کریم از مدح شاعر زنده نام
زین بود شاعرنوازی عادت و رسم کرام.سوزنی.هواخواه او گشته از جان و دل
صغار و کبار و کرام و لئام.سوزنی.مدحت از گفتار شاعر محمل صدق است و کذب
صدق در حق کرام و کذب در حق لئام.سوزنی.کاین آبنوس و عاج شب روز وروز و شب
چون عاج و آبنوس شکافد دل کرام.خاقانی.بوددر غزنین امامی از کرام
نام بودش میوه عبدالسلام.عطار ( از مصیبت نامه ).او چو ذوق راستی دید از کرام
بی تکبر راستی را شد غلام.مولوی ( مثنوی ).- حسابش با کرام الکاتبین بودن ؛ لاابالی و بی بند و بار و لاقید نسبت به اصول اخلاقی و غیره بودن. ( یادداشت مؤلف ) :
تو پنداری که حاسد رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است.حافظ.- کرام الکاتبین ؛ هر یک از دو فرشته چپ و راست که ثبت اعمال آدمی کند : و ان علیکم لحافظین کراماً کاتبین. ( قرآن 10/82-11 ). کشف الاسرار در تفسیراین دو آیه آرد: یعنی ملائکی که شما را نگاه میدارندو اعمالتان را در صحائف ثبت می کنند و چیزی از اعمال بنی آدم برایشان مخفی نماند. و گفته اند که منظور از «کراماً» یعنی شتاب میکنند در نوشتن حسنات و بازمی ایستند از نوشتن سیئات به امید استغفار و توبه پس مینویسند گناه و توبه را با هم. ( از کشف الاسرار ج 1 ص 406 ).