کدویی
معنی کلمه کدویی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه کدویی
بزمی ست بی چراغ و کدویی ست بی شراب در هر سری که دولت بیدار عشق نیست
کدوییست سرکه کدوییست باده ترشی رها کن اگر آن کدویی
گفتا به گدوی خشک من گر هست اندر همه باغ من کدویی تر
عزیزا گر بدست آری کدویی پدید آری برو چشمی و رویی
یک کدویی بود حیلتسازه را در نرش کردی پی اندازه را
کی می زند از نشئه می موج پریزاد بی مغز کدویی که پر از باد غرور است
گو همه کوزهٔ تهمت به سرِ ما شکنند ما نه آنیم که سنگی به کدویی بزنیم
بدخواه تو خود را به بزرگی چو تو داند لیکن مثلست آنکه چناری و کدویی
از هر سری درین بحر ناز حباب گل کرد مست شناست اینجا بیمغزی کدویی
نرگس پیالهها ز کدو کرد آشکار زان چو پیاله پای کدویی گرفته دل