معنی کلمه کدو در لغت نامه دهخدا
کدو. [ ک َ ] ( اِ ) گیاهی است از رده دولپه ای های پیوسته گلبرگ که سردسته تیره خاصی به نام تیره کدوئیان می باشد. گیاهی است بالارونده و علفی و دارای برگهای ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچکها درمی آیند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه می چسبد. گلهای آن زردرنگ و نر و ماده از یکدیگرجدا هستند ولی بر روی یک پایه قرار دارند. میوه این گیاه حجیم می شود و درون میوه دانه های زیادی قرار می گیرند. دانه کدو مسطح و پهن و بدرازی 17 تا 30 میلیمتر و به عرض 8 تا 12 میلیمتر و بضخامت 3 تا 4 میلیمتر است. یک انتهای دانه مدور و انتهای دیگر نوک دار است. قسمت مورد استفاده دانه کدو مغز دانه است که شامل لپه ها و یک پرده نازک و برنگ مایل به سبز است. کدو اقسام مختلف دارد که غالباً میوه های آنها گوشت دار و خوراکی است. ( از فرهنگ فارسی معین ) :
نتوان ساخت از کدو کوداب
نه ز ریکاشه جامه سنجاب.عنصری.بهتر ز کدویی نباشد آن سر
کو فضل وهنر را مقر نباشد.ناصرخسرو.جای حکیمان مطلب بی هنر
ز آنکه نیاید ز کدو هاونی.ناصرخسرو.کدو برکشیده طربرود را
گلوگیر گشته به امرود را.نظامی.مغز سران کدوی خشک اشک یلان زرشک تر
زین دو به تیغ چون نمک پخته ابای معرکه.نظامی.گاه برهنه قدمم همچو سرو
گاه برهنه ست سرم چون کدو.کمال الدین اسماعیل.مرد که خودپسند شد همچوکدو بلند شد
تا نشود ز خود تهی پر نشود کدوی او.مولوی.کس از سربزرگی نباشد بچیز
کدو سربزرگ است و بیمغز نیز.سعدی.کدو در صحن بستان چیست باری
که جوید سربلندی با چناری.امیرخسرو دهلوی.گزر و شلغم وچندر کلم و ترب و کدو
تره ها رسته تر و سبز بسان زنگار.بسحاق اطعمه.- کدوی بنگالی ؛ کدو غلیانی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدو غلیانی شود.
- کدوی تخم ؛ گونه ای کدو که از دانه های آن برای کشت مجدد کدو استفاده می شود. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- کدوی تنبل ؛ گونه ای کدو که بزرگ و کروی است و رنگ میان بر آن زرد است و دانه های درشت دارد.طعم آن شیرین مزه است و در اکثر دهات ایران کشت می شود. بسیخ صیفی. بال قباغی. کدوی مربایی. میلبیون. ( فرهنگ فارسی معین ).