کحل الجواهر
معنی کلمه کحل الجواهر در فرهنگ فارسی
معنی کلمه کحل الجواهر در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه کحل الجواهر
چو کحل الجواهر کشم در دو دیده غباری گر آرند از آن خاک کویم
منت کحل الجواهر میکشد چشمم زیاد گر نمک آرد از آن راهی که جولان کردهای
خاک پاش از گریه چون کحل الجواهر ساختم دید گوهرفشان را توتیا گر نیست نیست
پی ار برند به کحل الجواهر خم او رسد به قیمت یاقوت هر شکسته سفال
تهی کن از همه اندیشه خطا و بنه بخاک مرقد کحل الجواهر ابصار
درین کحل الجواهر ساختن من چشم آن دارم که سازند این سواد شعر مردم کحل ابصارش
از چرخ روز کور سراسیمه سرترم کحل الجواهرم به شب از کحل دان فتاد
زهی جایی رسیدهٔ پایه قدر تو کز عزت بود کحل الجواهر خاک پایت عین اعیان را
زهی خجسته جنابی که خاک درگه او فلک بدیده چو کحل الجواهر اندر کرد
کحل الجواهر فلک و توتیای روح دانی که چیست خاک کف پای مصطفی