معنی کلمه کجک در لغت نامه دهخدا
کجک بر سر پیل زد شاه چین
بغرید چون تندر فرودین.فردوسی.داد از پی ضبط پیل مستش
از قوس قزح کجک بدستش.مولانا هاتفی ( از فرهنگ جهانگیری ).از کجان گر صد کجک آید بفرقت سر مخار
پشه را گو باد بر، خود پیل صاحب توش باش.هدایت ( از آنندراج ). || چوب کجی را نیز گویند که بر سر چوب قبق بندند و چوب قبق چوبی است که در میان میدان بر پای کنند و گویهای طلا و نقره از آن آویزند و تیر بر آن اندازند، هر که بر آن گویها زند گویها از آن او باشد و به عربی آنرا برجاس گویند. ( برهان ). چیزی است که طاس قبق را بدان آویزند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). چوب کجی باشد که بر سر چوب قبق ببندند و گویهای طلا ونقره از آن بیاویزند و به تیر بزنند و هر که آن را بزند آن گویها را با اسب و خلعت بدو بخشند و آن را برجاس خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). چوب کجی که بر چوب قاپق در میان میدان بندند و گویهای طلا و نقره بر آن آویزان کنند و بر آنها تیر زنند هر کس زد آن گوی از آن وی باشد. ( ناظم الاطباء ) :
عقد قبق ربوده خدنگ تو از کجک
یا از هلال صورت پروین نموده حک.خان خانان ابن بیرم خان ( از فرهنگ جهانگیری ).و یا بود قبق روز عید را کجکی
برو کشیده کدویی ز سیم پاک عیار.( آنندراج ). || بمعنی خمچه هم بنظر آمده است که خم کوچک باشد. ( برهان ). خم کوچک دراز که بمعنی خنبره یعنی بچه خم نیز آمده. ( آنندراج ). || چیزی است که مردم ولایت ( یعنی مردم ایران ) بر دور گریبان دوزند. ( غیاث اللغات ). چیزی است که مردم ولایت بر دور گریبان دوزند و آن گاه از طلا باشد و گاه از سمور و کبک نیز گویند اما مشهور جِهَک گریبان است. ( آنندراج ) :
تو گفتی از صفت برگشته مژگان
کجک ها دوخت بر دور گریبان.