کجرو

معنی کلمه کجرو در لغت نامه دهخدا

کجرو. [ ک َرَ / رُو ] ( نف مرکب ) کج رونده. که صراط مستقیم نپوید. رونده براه کج. که براه مستقیم نرود :
تا در این رشته ای که مسکن تست
نفست ار کجرو است دشمن تست.سنائی.فلک کجروتر است از خطترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا.خاقانی.سرآهنگ پیشینه کجرو کند
نوایی دگر در جهان نو کند.نظامی.همچو فرزین کجرو است ورخ سیه بر نطع شاه
آنکه تلقین می کند شطرنج مر لیلاج را.مولوی.عرقال ؛ مرد کجرو که به راه مستقیم نیاید و ثبات نورزد. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه کجرو در فرهنگ عمید

۱. کج رونده.
۲. آن که به راه راست نرود، کسی که به راه خطا می رود.

معنی کلمه کجرو در فرهنگ فارسی

کج رونده که صراط مستقیم نپوید. رونده براه کج

جملاتی از کاربرد کلمه کجرو

سحرگاهان برغم چرخ کجرو کر عناالکاس من صفو الدنانی
می شود از تنگدستی نفس کجرو مستقیم در ره باریک گردد پیچ وتاب مارکم
سفله را بیدستگاهی خضر ره راستی‌ست این پیاده کجروی نگرفت تا فرزین نشد
کجروی در کیش ما کفرست صائب چون خدنگ از چه دایم در کشاکش چون کمان افتاده ایم؟
آغاز مکن کجروی ای دوست که هر کار بیرون رود از راستی انجام ندارد
ناچار امید کج رود چون من در گنبد کجرو کیان بندم
نیست ممکن چرخ کجرو راست گردد با کسی راستی چون تیر جستن از کمان بی حاصل است
هر که بر حرفم نهد انگشت، ریزد خون خویش کشته گردد مار کجرو چون گذارد پا به راه
عارفان تلخ لب خود به شکایت نکنند کجروی های فلک گردش جام است اینجا
ز کجروی نبرد هیچ کس به مقصد راه که تیر را بجز از راستی عصایی نیست