معنی کلمه کجاوه در لغت نامه دهخدا
وان کجاوه چیست میزان دو کفه باردار
بار جوزا و دو کفه شکل میزان دیده اند.خاقانی.گیسوی حور و گوی زنخدانش بین به هم
دستارچه کجاوه و ماه مدورش.خاقانی.گر تشنگان بادیه را جان بلب رسد
تو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری.سعدی.یاران کجاوه غم ندارند
از منقطعان کاروانی.سعدی.تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود و در حجره جلیس. ( گلستان ). با آنکه اندک عارضه ای داشت آغرق در قلعه گذاشته به کجاوه درآمده عزیمت اردوی همایون داشت. ( عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کجابه شود.