کج بین

به چشم خلق آدم باش اگر گاو و خری داری که از کج بینی این قوم بر عکس است انسانی

از عناصر میل آتش می‌کند هر شب شهاب تا کشد بر دیده کج بین اعدای تو میل

پیش خورشید رخش کی ماه گردد جلوه گر چشم کج بین آفتابی را دو می بیند مگر

یکی را دیده احول ز کج بینی دو می بیند ببینی گر نه ای احول به تنهایی که تنهایی

کجرویهای فلک علت کج بینی توست تا نگردد سرت،این خانه نگردد هرگز

نیست کج بین را ز ناز آن بهشتی رو خبر ورنه هر چین جبین، آغوش حور دیگرست

مدعی از دور، ناحق، خودنمائی می کند آب بنماید بلی در دیده کج بین سراب

تیر من دیدهٔ کج بین غیر تیغ من و تارک اعدای تو

چو چشم معنیش کج بین شد ای یار معانی جمله کج پندارد اغیار

گرنه چشمت هست کج بین ای پسر پس چرا زیشان نمی جویی مفر