معنی کلمه کثافت در لغت نامه دهخدا
کثافت. [ ک َ ف َ ] ( از ع ، اِمص ) کثافة. هنگفتی. جسامت. ( ناظم الاطباء ). زفتی. انبوهی. درهمی. پیچیدگی. ( یادداشت مؤلف ). مقابل لطیفی :
لطیفی برآمیخته با کثافت
یقینی برابر شده با گمانی.فرخی.اجسام ز اجرام و لطافت ز کثافت
تدوین زمین را و تداویر زمان را.ناصرخسرو.کثافت همه سر بسر در زمینست
نظافت همه سر بسر در سماست.ناصرخسرو.تو می گویی از اینجا تا آسمان پانصد سال راه است. و کثافت هر آسمان پانصد سال راه است. ( تفسیر ابوالفتوح ، ازفرهنگ فارسی معین ). || غلظت. ( یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ فارسی معین ).
کثافة.[ ک َ ف َ ] ( ع مص ) ستبر گردیدن و بسیار گشتن و در هم پیچیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ستبر وغلیظ شدن و فراهم شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). زفت شدن. ( دهار ). غلیظ گشتن و فزونی یافتن و در هم پیچیدن. ( از اقرب الموارد ). ستبری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( بحر الجواهر ). ضد لطافت. ( اقرب الموارد ).