کتایون

معنی کلمه کتایون در لغت نامه دهخدا

کتایون. [ ک َ ] ( اِ ) زن پادشاه بزرگ را گویند یا زنی که شهنشاه و پادشاه بزرگ باشد، جهان بانو هم می گویند. ( آنندراج ).
کتایون. [ ک َ ] ( اِخ ) دختر قیصر روم ، زن گشتاسب و مادر اسفندیارباشد. ( ناظم الاطباء ). هنگامی که گشتاسب به روم رفت کتایون وی را دید و خواستارش شد. بنابه روایت شاهنامه ، کتایون در خواب دید که بیگانه ای بیدار دل و فرزانه ، ببالا چون سرو و بدیدار چون ماه کشور او را روشن کرد و در آن روز که بزرگان برای خواستگاری گرد آمده بودند کتایون گشتاسب را دید و دانست که همان است که در خواب دیده است. در ترجمه فارسی یشتها از آقای پورداود آمده است که کی گشتاسب پس از گوشه گیری کی لهر اسب بجای پدر بتخت نشست. زن او در شاهنامه دختر قیصرروم ( یونان مقصود است ) تصور شده است. دقیقی گوید:
پس از دختر نامور قیصرا
که ناهید بدنام آن دخترا
کتایونش خواندی گرانمایه شاه
دو فرزند آمد چو تابنده ماه
یکی نامور فرخ اسفندیار
شه کارزاری نبرده سوار
پشوتن دگر گرد شمشیرزن
شه نامبردار لشکرشکن
بعد فردوسی می گوید: دو تن از شاهزادگان کیکاووسی نزد لهراسب بودندو توجه شاه را بخود کشیده بودند و بدین جهت دست گشتاسب از کار کوتاه شد، رنجیده خاطر از ایران بیرون رفت و سرانجام به روم ( یونان ) رسید به تفصیلی که در شاهنامه مندرج است. کتایون دختر قیصر شیفته حسن جمال گشتاسب گشت و زن وی شد چنین بنظر می رسد که این داستان نسبتاً نو باشد زیرا در اوستا و کتب پهلوی ذکری از کتایون نشده است ناهید و کتایون هر دو اسم ایرانی است. در فصل 31 فقره 8 کتایون و برمایون دو برادر فریدون هستند گذشته از اینکه بهیچ وجه در کتب دینی ایرانیان کتایون یا کی تابون نامی ، زن گشتاسب ذکر نشده و این خود دلیل نو بودن این داستان است ، در عروسی کتایون با گشتاسب و دو خواهر دیگرش با شاهزادگان دیگر از اسقف سخن رفته که مراسم عقد نکاح بجای آوردند لابد بایستی این داستان پس از نفوذ دین عیسی بوجود آمده باشد. بنا به مندرجات اوستا و کلیه کتب پهلوی و پازند، زن گشتاسب موسوم است به هوتُس که در اوستا به هیأت هوتئوسا آمده است. ( از یشتها ج 2 صص 267 - 268 ) :
برفتند ز ایوان قیصر بدرد
کتایون و گشتاسب باباد سرد.فردوسی.برفتند بیداردل بندگان
کتایون و گلرخ پرستندگان.فردوسی.

معنی کلمه کتایون در فرهنگ فارسی

نام چند تن در داستانهای ایرانی است : ۱ - برادر فریدون طبق بند هشن فصل ۳۱ بند ۸ که فردوسی نام او را [ کیانوش ] بجای کتایون آورده . ۲ - دختر پادشاه روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار است که نام دیگرش را ناهید گفته اند و فردوسی و مجمل التواریخ و القصص بمعنی اخیر آورده اند اما بهمن نامه چاپ مول ( شاهنامه فردوسی ۱ ) او را دختر پادشاه کشمیر محسوب داشته ( یوستی . نام نامه ایرانی ص ۱۵۹ ) توضیح ولف در فهرست شاهنامه کتایون ضبط کرده و گوید : دختر قیصر روم و زن کی گشتاسب است . [ کتایون ] صحیح بنظر میرسد .
زن پادشاه بزرگ را گویند

معنی کلمه کتایون در فرهنگ اسم ها

اسم: کتایون (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: katāun) (فارسی: کتايون) (انگلیسی: kataun)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه دختر قیصر روم، ( اَعلام ) دختر قیصر روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار که نام دیگرش را ناهید گفته اند، نام چند تن در داستانهای ایرانی، از جمله دختر پادشاه روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار که نام دیگرش را ناهید گفته اند، کسایون، نام یکی از سه دختر قیصر روم و همسر گشتاسپ پادشاه کیانی

معنی کلمه کتایون در دانشنامه آزاد فارسی

در شاهنامۀ فردوسی، دختر قیصر روم ، همسر گُشتاسپ و مادر اسفندیار و پَشوتَن. نامش ناهید بود، اما گشتاسپ او را کتایون می خواند. در داستان ازدواج او آمده است که کتایون، شبی در خواب دید که از گروهی که به دیدن او آمده بودند مردی دسته گلی به او داد و او نیز دسته گلی به او بخشید. قیصر، برابر سنت ، در پی یافتن شوهری برای او، انجمنی آراست . کتایون به همراه ۶۰ دختر، که هر یک دسته گلی در دست داشتند، به انجمن آمد، اما کسی را جز گشتاسپ، که در این هنگام در روم به سر می برد و همان بود که به خوابش دیده بود، نپسندید و خواستۀ خود را با پدر در میان نهاد. قیصر نخست موافق ازدواج کتایون با بیگانه ای چون گشتاسپ نبود، اما سرانجام قبول کرد و کتایون را به گشتاسپ داد. به روایت دَقیقی، کتایون بسیار کوشید فکر سلطنت را از سرِ اسفندیار بیرون کند، اما کاری از پیش نبرد و چون اسفندیار در نبرد با رستم کشته شد، چاره ای نداشت جز آن که بردباری پیشه کند.

معنی کلمه کتایون در ویکی واژه

~ نام کتایون یک نام اصیل ایرانی به معنای "ملکه خانه" است.
~ نام یکی از زنان اسطوره‌ای در شاهنامه که دختر قیصر روم بود، کتایون هنگام هنرنمایی گشتاسپ شاهزاده ایرانی او را پسندید و با او به ایران آمد و همچنین او مادر اسفندیار بود. نام دیگر وی ناهید است. یکی بود مهتر کتایون به نام ..... خردمند و روشن دل و شادکام

جملاتی از کاربرد کلمه کتایون

ز قیصر ستم بر کتایون رسید که مردی غریب از میان برگزید
کتایون چو آمد به نزدیک شاه غو کوس برخاست از بارگاه
کتایون بدو گفت خیره مگوی به تیزی چنین راه رفتن مجوی
کتایون بدانست کو را نژاد ز شاهی بود یک‌دل و یک نهاد
کتایون مگر نام مکدونیاست که گوید به شهنامه نام کیاست
بسودند پر مهر یال و برش کتایون همی ریخت خاک از برش
ز کار کتایون خود آگاه بود که با نیو گشتاسپ همراه بود
کتایون گفت ای من خاک پایت شنیدم هرچه گفتی، چیست رایت
کتایون را به نزد خویش بنشاند حدیث جم به گوش او فروخواند
یکی دسته دادی کتایون بدوی وزو بستدی دستهٔ رنگ و بوی