معنی کلمه کتاب در لغت نامه دهخدا
کتاب. [ک ِ ] ( ع اِ ) نامه. ج ، کُتُب ، کُتب. ( منتهی الارب ). آنچه در آن نویسند، تسمیة بالمصدر سمی به لجمعه ابوابه و فصوله و مسائله. ( از اقرب الموارد ). سِفر. ( دهار ) ( نصاب ). مجموعه خطی یا چاپی. ( فرهنگ فارسی معین ).اجتماع چند جزو نوشته شده یا چاپ شده که آنها را بهم منضم کنند و به یکدیگر متصل نمایند. تصنیف. تألیف. ( ناظم الاطباء ). اوراق چاپ شده و گرد آمده در یک مجلد که به هم چسبیده یا ته دوزی شده باشد. در لغت نام است هر نوشته را و فرق بین آن و رساله آن است که در لفظ کتاب و مفهوم آن تمامیت منظور است و در رساله منظور نیست. در اصطلاح مصنفان کتاب ، اطلاق شود بر طایفه ای از الفاظ که دلالت کند بر مسائل مخصوص از جنس واحد و در غالب اوقات تحت آن جنس یا بابهایی که دال بر انواعی از آن مسائل باشد قرار می گیرد یا فصلهایی که دلالت کننده باشد بر اصناف و یا غیر آن. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) : بر خط بوحنیفه چند کتاب دیده بود. ( تاریخ بیهقی ). اگر این کتاب دراز شود و خوانندگان را از خواندن ملالت افزاید طمع دارم بفضل ایشان که مرا از مبرمان نشمارند. ( تاریخ بیهقی ). من در مطالعت این کتاب تاریخ از فقیه بوحنیفه اسکافی درخواستم تاقصیده ای گفت. ( تاریخ بیهقی ). چهره را چون صفحه کتاب کتاب دیگرگون نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 452 ).
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند.سعدی.- کتاب آبی ؛ ( نزد مردم انگلیس ) معادل کتاب زرد در فرانسه و کتاب خاکستری در بلژیک و کتاب سبز در ایتالیا و کتاب نارنجی در روسیه و کتاب سرخ در اتریش و کتاب سفید در آلمان. این نامهامأخوذ است از رنگ جلد کتب مذکور و بر مجموعه اسناد سیاسی که در مجلس شوری توزیع شود اطلاق گردد. ( از فرهنگ فارسی معین ).