کبرای

معنی کلمه کبرای در فرهنگ فارسی

جمع کبیربه معنی ب رگ، خلاف صغیر

جملاتی از کاربرد کلمه کبرای

در جریان تمامی این ماموریت‌ها تنها یک هم‌بال خود را از دست داد. در این مورد سرگرد گونتر کاپیتو که به تازگی از قوای بمب‌افکن خلبان جنگنده شده بود و با تحرک‌پذیری این هواگردها آشنایی زیادی نداشت، توسط جنگنده‌های ایرکبرای شوروی سرنگون شد. با این حال هارتمان که بدترین گناه یک خلبان رزمی را کسب پیروزی هوایی و از دست دادن هم‌بال می‌دانست، جنگنده متخاصم را ساقط کرد و با خودرو به دنبال هم‌بالش رفت و بدون آسیب او را نجات داد. در یگان‌های تحت رهبری هارتمان هر کسی که هم‌بال خود را از دست می‌داد دیگر اجازه نداشت گروه جفت جنگنده را رهبری کند.
تو کبرایی محضی و از دفتر جلال اخلاق تو علامت کبرو ریا فگند
عصمت کبرای حی دادگر دختر نیک اختر خیرالبشر
ای بشر ای آیت کبرای حق آینهٔ طلعت زیبای حق
کبرای وی به عالم امکان کند بروز گر غوص در معانی قالوا بلی کنی
از محتشمان احرار درگاه حق تعالی بود و از کبرای ائمهٔ متصوّفه. اندر زمانهٔ خود بی نظیر بود. وی را کلام عالی است و عباراتی خوش اندر کل معانی.
سلسله دراویش گنابادی ابوبکر نساج را ششمین قطب این سلسه بعد از غیبت کبرای امام دوازدهم به‌شمار می‌آورند.
دراویش گنابادی، وی را چهارمین قطب بعد از غیبت کبرای امام دوازدهم می‌دانند.
با چنین جاه و جلال ای آیت کبرای حق! روز عاشورا کجا بودی به دشت کربلا؟
صُغرای آن طفلِ سرو قامت باشد کبرای آن قیامت
گرفته حجت کبرای شاه تشنه جگر به روی دست سر پر ز خون علی اصغر
سر برهنه عصمت کبرای حی دادگر شهره اندر شهرها گردید چون قرص قمر