کبایر. [ ک َ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) کبائر. ج ِ کبیرة، بمعنی گناه بزرگ. ( از اقرب الموارد ) : و سیاست او چندان بود که گناهی نه از کبایر حوالت به نعمان بن المنذر کردند... فرستاد تا ناگاه او را در میان باد بگرفته و بیاوردند... ( فارسنامه ابن البلخی چ اروپا ). بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم پهلوی کبایر حسناتی ننوشتیم.سعدی.و رجوع به کبیرة شود.
گناهان بزرگ ( اسم ) جمع : کبیره گناهان بزرگ : [ بر حرف معانی خط عذری نکشید یم پهلوی کبایر حسناتی ننوشتیم ] . [ سعدی ] یا اهل کبایر . گناهکار ان : [ بدانکه شیطان اهل کبایر را براهی باطل دعوت کرد ] . ( جوامع الحکایات . نسخ. خطی کتابخان. ملی پاریس ) .
معنی کلمه کبایر در ویکی واژه
کبائر جِ کبیره ؛ گناهان بزرگ.
جملاتی از کاربرد کلمه کبایر
و گفت: تقصیر در ادب در قرب صعبتر بود از تقصیر ادب در بعد که ازجهال کبایر درگذارند و صدیقان را به چشم زخمی و التفاتی بگیرند.
و گفت: مردم بر سه طبقهاند طبقه اول آن قومند که خداء برایشان منت نهاد بانوار هدایت پس ایشان معصومند از کفر و شرک و نفاق و طبقه دوم آن قوماند که خدا برایشان منت نهاد بانوار عنایت پس ایشان معصومند از صغایر و کبایر و طبقه سوم آن قومند که خدا برایشان منت نهاد به کفایت پس ایشان معصومند از خواطر فاسد و از حرکات اهل غفلت و گفت: حقیر داشتن فقر و سرعت عضب و حب منزلت از دیدن نفس است و این خلع عبودیت بود و کوشیدن بالوهیت.
چون کبایر ازو شود صادر می توان گفتش آن زمان، کافر
وجه چهارم: جهل کسانی است هم به شریعت از وجهی دیگر که گفته اند، «شرع می فرماید که دل از شهوت و خشم و ریا پاک کنید و این ممکن نیست که آدمی را از این آفریده اند و این همچنان باشد که کسی گلیم سیاه خواهد که سپید کند، پس مشغول بودن بدین طلب محال بود» و این احمقان ندانستند که شرع بدین نفرموده است، بلکه فرموده است که خشم و شهوت را ادب کنند و چنان دارند که بر شرع و عقل غالب نباشد و سرکشی نکند و حدود شریعت نگاه دارد و از کبایر دور باشد تا صغایر از وی عفو کنند و از وی درگذرند و این ممکن است و بسیار کس بدین رسیده اند.