کباره

معنی کلمه کباره در لغت نامه دهخدا

( کبارة ) کبارة. [ ک َ رَ ] ( ع مص ) بزرگ گردیدن. کلان و تن دار شدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بزرگ شدن. ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 81 ).
کباره. [ ک َ رَ / رِ ] ( اِ ) کبار. کوار. سبدی را گویند که میوه و امثال آن در آن کنند و بر چاروا بار نمایند و از جایی به جایی برند. ( برهان ). سبدی که میوه و امثال آن بر آن کنند و بر خر کرده در شهر آورند. ( آنندراج ). کواره. زنبیل :
ترا این تن یکی خانه سپنج است
مزور بل مغربل چون کباره.ناصرخسرو.|| خانه زنبور. || کاسه سفالین. ( برهان ).

معنی کلمه کباره در فرهنگ معین

(کِ رِ یا رَ ) (اِ. ) نک کواره .

معنی کلمه کباره در فرهنگ عمید

=کوار

معنی کلمه کباره در فرهنگ فارسی

( اسم ) سبدی که چوب و علف و هیزم و مانند آن از صحرا آورند .
کوار سبدی را گویند که میوه و امثال آن در آن کنند و بر چاروا بار نمایند و از جائی بجائی برند

معنی کلمه کباره در ویکی واژه

نک کواره.

جملاتی از کاربرد کلمه کباره

ز آتش تیغش شراری گر فتد آنگه به خصم خصم را یکباره خیزد دود مرگ از دودمان
به دلیل اینکه بانی شهر بیشتر وقت خود را در جبهه‌های جنگ ایران و عثمانی و روس بود، ساخت شهر به صورت یکباره نبوده حدود چندین سال طول کشید تا شکل شهر کامل شود.
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است، می‌توان به همه‌چیز همه‌جا به یکباره، جی. ادگار، انتقام‌جویان: جنگ ابدیت، اینجا شما را ترک می‌کنم و انتقام‌جویان: پایان بازی اشاره کرد.
زود از نظرم رفتی ای کوکب اقبالم یکباره نگون گشتی ایرایت اجلالم
طغان چون بدید آن که آن نامور ز گفتش بپیچید یکباره سر
بطبع فتنه برین قوم فتنه گشت ازآنک ز عافیتشان یکباره بر حذر دیدم
بتا یکباره اخراجم نمودی به تیر عشق آماجم نمودی
جهان ز پیری یکباره در سر آمده بود بدستگیری این دولت جوان برخاست
چون کند نور حضور او جهان را با صفا هر کژی کاندر جهان باشد شود یکباره راست
در شوق تو از شرح و بیان من و کلک یکباره سپید شد زبان من و کلک
کار ما اکنون به لطف بی گمانت بسته است کآنچه می بایست کردن، سعی ما یکباره کرد
دل از هستی خود یکباره بردار مشو سرگشته گرد خود چو پرگار