کاکلی

کاکلی

معنی کلمه کاکلی در لغت نامه دهخدا

کاکلی. [ ک ُ ] ( ص نسبی ) آنکه کاکل دارد.
- مرغ ِ کاکلی ؛ مرغ که بر سر خوچی دارد.
|| ( اِ ) چکاو.چکاوک. قبره. رجوع به ابوالملیح و چکاوک و قبره شود.
کاکلی. [ ک ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان در 68هزارگزی شمال باختری باجگیران و 6هزارگزی شمال مالرو عمومی اوغاز به اوزمان واقع است. زمینش کوهستانی و سردسیر است و 236 تن سکنه دارد آب آن از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصولاتش عبارت از غلات و میوه است. شغل اهالی آن زراعت و مالداری است. از صنایع دستی قالیچه ، گلیم ، و جوراب بافی معمول و راههای آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

معنی کلمه کاکلی در فرهنگ معین

(کُ ) [ تر - مغ - فا. ] (ص نسب . اِمر. ) پرنده ای است از گونه های جل که در روی سر دارای چند پر به شکل کاکل است و در صحاری و مزارع خشک آسیا و اروپا و آفریقا زندگی می کند. یکی از اقسام آن به نام کاکلی کوهی مشهور است .

معنی کلمه کاکلی در فرهنگ عمید

پرندۀ کوچکی از نوع جل که بر روی سر چند پر به شکل کاکل دارد و ازحشرات تغذیه می کند.

معنی کلمه کاکلی در فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) پرنده ایست از گونه های جل که در روی سر دارای چند پر بشکل کاکل است و در صحاری و مزارع خشک آسیا و اروپا و افریقا میزید . یکی از اقسام آن بنام کاکلی کوهی مشهور است .
دهی است از دهستان قوشخانه شهرستان قوچان

معنی کلمه کاکلی در دانشنامه عمومی

کاکلی (شیروان). کاکلی روستایی در دهستان قوشخانه بالا بخش قوشخانه شهرستان شیروان استان خراسان شمالی ایران است. مردم این روستا به زبان کرمانجی سخن می گویند
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۳۹۰ نفر ( ۱۳۸خانوار ) بوده است.

معنی کلمه کاکلی در ویکی واژه

پرنده‌ای است از گونه‌های جل که در روی سر دارای چند پر به شکل کاکل است و در صحاری و مزارع خشک آسیا و اروپا و آفریقا زندگی می‌کند. یکی از اقسام آن به نام کاکلی کوهی مشهور

جملاتی از کاربرد کلمه کاکلی

کاکلی باشدا بوروب باغلا میان تاج کیمی بیر قیزیل تئلدن اونا گوللی قوتاز ایله میسن
بستهٔ زنجیر لیلی بود مجنون سال‌ها من گرفتارم کنون در دام مشکین کاکلی
گردش ساغر هلاک گلرخی یا نو خطی گردن مینا اسیر طره‌ای یا کاکلی
عقده ایی در هر خم زلفی که باشد شانه ایم کاکلی هر جا پریشان می شود دوشیم ما
ما اسیران همچنان زندانی آن‌کاکلیم گر همه صد در ز یک دیوار خندد شانه‌ات
نیست ممکن خنده بر روز سیاه من کند در قفای هر که افتاده است مشکین کاکلی
گیسوی عالم به یکتایش اسیر کاکلی و یک جهان زو پر عبیر
فتنه ها دارند در سر عتبرین مویان شوخ ز آنکه در زیر کله دارند هریک کاکلی
سنبلی بر سمن کشیده چو جیم کاکلی بر قفا فگنده چو میم
بود سرکش از کاکلی دود آهم که گاهی ز زیر کلاهی برآید