معنی کلمه کاویان در لغت نامه دهخدا
با درفش کاویان و طاقدیس
زر مشت افشار و شاهانه کمر.رودکی.بدو نیمه کرد اختر کاویان
یکی نیمه بگرفت و رفت از میان.فردوسی.بیفتاد از دست ایرانیان
درفش فروزنده کاویان.فردوسی.ببستند گردان ایرانیان
بپیش اندرون اختر کاویان.فردوسی.کجا آن تیغ کآتش در جهان زد
تپانچه بر درفش کاویان زد.نظامی.از جور دومار برنجوشم
چون رایت کاویان ببینم.خاقانی.یا لعاب اژدهای حمیری
بردرفش کاویان خواهم فشاند.خاقانی.پیش آمده روان فریدون گهرفشان
تا زان گهر زمین علم کاویان شده.خاقانی.رجوع به کاویانی شود.