کاوکاو

معنی کلمه کاوکاو در لغت نامه دهخدا

کاوکاو. ( اِمص مرکب ) خوب تفتیش کردن. ( آنندراج ). تفحص و تجسس و تفتیش. ( برهان ). کاوش. ( غیاث ). از «کاویدن »، بمعنی کاویدن با شدت و حدت. ( حاشیه برهان چ معین ) :
تنگ شد عالم بر او از بهر گاو
شور شور اندر گرفت و کاوکاو.رودکی.|| ژکیدن. ( اسدی ). || آواز دادن. ( غیاث ) ( سراج اللغه ).

معنی کلمه کاوکاو در فرهنگ معین

(وْ ) (اِ. ) کاوش ، جستجو.

معنی کلمه کاوکاو در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - تفحص تجسس تفتیش . ۲ - کندن حفاری . ۳ - بناخن کاویدن ( داغ زخم و غیره را ) : [ از کاو کاو ناخن مطرب درین بهار جوشیده خون تازه ز داغ کهن مرا ] . یا به کاو کاو بودن . در بحث و گفتگو بودن : [ تا کی بر شیر و گاو باشی با هر دو بکاو کاو باشی ] . ( تحفه العراقین )

معنی کلمه کاوکاو در ویکی واژه

کاوش، جستجو.

جملاتی از کاربرد کلمه کاوکاو

کاوکاو عشق هر دم می زند نقشی دگر بود دل جویا نگین ساده ای تا غم نداشت
زان دم که ریشه کرد به دل ذوق کاوکاو ناخن به چشم داغ کم از ماه عید نیست
گذشت از کاوکاو غمزه سیل خونم از دامن به چشمم آنچه مژگان بود گویا سوزنست امشب
مورز وصف تانی وکاوکاوی کن که گنجهاست درین عرصه خراب آباد
چو خارم ریخت ذوق کاوش مژگان او در دل که در رگ باز خونم کاوکاو نیشتر دارد
بی نصیب از کاوکاو خار حسرت باد اگر بی تو گل بر گشوهٔ دستار می خواهد دلم
آتشی پنهان که در خاکستر من مانده بود کاوکاو غمزه آن چشم فتان تازه کرد
چنین که غمزه به یک تیغ می کُشد همه را به کاوکاو دل خون چکان که پردازد
گر شرح کاوکاو غم او رقم کنم دود از قلم برآید و مغز قلم خورد