کاونده. [ وَ دَ / دِ ] ( نف ) جستجو کننده. ( یادداشت مؤلف ). تفحص کننده. ( آنندراج ). ج ، کاوندگان : و دیگر که اند از پراکندگان بدآموز و بدخواه کاوندگان.فردوسی.
معنی کلمه کاونده در فرهنگ معین
(وَ دِ ) (ص فا. ) جستجوکننده ، مفتش .
معنی کلمه کاونده در فرهنگ عمید
کسی که جایی را می کاود، جستجو کننده.
معنی کلمه کاونده در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - تفحص کننده تجسس کننده . ۲ - کننده حفار . ۳ - بحث کننده . ۴ - ستیزه کننده .
معنی کلمه کاونده در ویکی واژه
جستجوکننده، مفتش.
جملاتی از کاربرد کلمه کاونده
«عین» میگوید «انا العزیز و انا العلی» منم تاونده با هر کاونده، بهیچ هست نماننده، بصفات خود پاینده، بزرگواری برتر از هر چه خوردنشان داد، و پاک از هر چه پنداشت بآن افتاد. فرد فی وصفه تضل الافکار، وتر عن ذاته تکلّ الأبصار، ما من شیء الّا و فیه آثار، تشهد بانّه العزیز الجبّار، پایندهای بی زوال، فردی بییار، داننده هر چه در ضمایر و اسرار، گرداننده چرخ دوار، خالق اللیل و النّهار، قهار و قوی و عزیز و جبّار.
سَبَّحَ لِلَّهِ بپاکی بستود اللَّه را ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ هر چه در آسمانها و زمینها چیزست. وَ هُوَ الْعَزِیزُ و اوست تاونده با هر کاونده و بهیچ هست نماننده الْحَکِیمُ (۱) راست دان راست کار.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ» و نفرستادیم هیچ فرستادهای، «إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ» مگر بزبان قوم او، «لِیُبَیِّنَ لَهُمْ» تا پیدا کند ایشان را، «فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ» تا گمراه کند اللَّه او را که خواهد، «وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» و با راه آرد او را که خواهد، «وَ هُوَ الْعَزِیزُ» و اوست تاونده با هر کاونده و بهیچ هست نماننده، «الْحَکِیمُ (۴)» دانا، راست دانش، راست کار.
«فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ» پس مپندار که اللَّه، «مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ» کژ کننده وعده رسولان خویش است، «إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ» اللَّه تاونده است با هر کاونده، «ذُو انتِقامٍ (۴۷)» از دشمنان کین ستاننده.
سهلست به فرصتی چنان تنگ، کاونده چه زر برارد از سنگ؟