کاهیدن

معنی کلمه کاهیدن در لغت نامه دهخدا

کاهیدن. [ دَ ] ( مص ) کاستن. کم شدن. نقصان یافتن. ( برهان ) :
از امروز تا سال هشتادوپنج
بکاهدش رنج و ببالدش گنج.فردوسی.از آن زر بجایست و ما برگذار
که چون ما نکاهد وی از روزگار.فردوسی.ز اندوه نهفته جان بکاهد
کاهیدن جان خود که خواهد؟نظامی.شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد.سعدی. || کم کردن. کاستن :
تو با خویشتن خادمان بر براه
ز راه و ز آیین شاهان مکاه.فردوسی.چرا نگویم ، کو را سخا همی گوید
که نام خویش بیفزای و مال خویش بکاه.فرخی.بزرگ بود همیشه وزارت و بتو باز
بزرگتر شد، یارب تو برفزای ومکاه.فرخی.لیکن ز وجود و عدم من چه گشاید؟
گر باشم و گر نه ، نه فزایی و نه کاهی.انوری.|| لاغر شدن. ( یادداشت مؤلف ). ضعیف و نحیف گردیدن. ( برهان ). نزار شدن. مقابل فربه شدن.رجوع به کاهش شود.

معنی کلمه کاهیدن در فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) کاستن ، کم شدن .

معنی کلمه کاهیدن در فرهنگ عمید

۱. =کاستن
۲. لاغر شدن.

معنی کلمه کاهیدن در فرهنگ فارسی

( کاهید کاهد خواهد کاهید بکاه کاهنده کاهیده کاهش ) ۱ - ( مصدر ) کاستن کاسته شدن نقصان یافتن کم شدن : [ اما اثر آن در مومنان آنست که از ایمان ایشان بکاهد ] . ( کشف اسرار ) ۲ - ضعیف گشتن نحیف شدن : [ فزون شود ز جزع غصه و بکاهد دل در نجات بمفتاح صبر باز گشای . ] ( ظفر نام. یزدی ) ۳ - ( مصدر ) کم کردن کا هانیدن : [ بکاهی چو آحاد قاضی جهان بیابی ز تاریخ مرگش نشان ] . ( عالم آرا )

معنی کلمه کاهیدن در ویکی واژه

کاستن، کم شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه کاهیدن

گر چنین خواهند کاهیدن ز رشک قامتش طوق قمری سرو را خلخال پا خواهد شدن
شد کاسته چون موی تن اوحدی، ارچه کاهیدن مویی نپسندد ز تن تو
ندارد فایده چیزی به جز هنگام کاهیدن گزافه نیست این که من ز غم کاهش گزیدستم
فکر آن موی میانم، بس که در کاهیدن است جسم بر تار نفس، چون رشته‌ای بر سوزن است
ز اندوه نهفته جان بکاهد کاهیدن جان خود که خواهد؟
بدر را این همه کاهیدن از آن است که او کرد خواهد پس ازین وقتی با مهر قران
بدرد عشق کاهیدن، ز کافر نعمتی باشد چو چین جبهه میباید زغم بر خویش بالیدن
جواب داد که آئین کاردانان نیست بخواب جهل فزودن، ز کار کاهیدن
زرشک طاعت پاکان در آن خجسته حریم عجب بتو به رسد جرمها ز کاهیدن
هر کمالی را زوالی هست در زیر فلک ماه ناقص بدر تا گردید کاهیدن گرفت