کامگاری

معنی کلمه کامگاری در لغت نامه دهخدا

کامگاری. ( حامص مرکب ) کامیابی. کامروایی. غلبه. پیروزی. خوشبختی. شوکت. پیشرفت. مقابل ناکامی. رجوع به کامگار شود :
در کامگاری به گنج اندر است
ره گنج جستن به رنج اندر است.ابوشکور.ز پیروزی چین چو سر برفراخت
همه کامگاری زیزدان شناخت.فردوسی.کنیزک که او را رهانیده بود
بدان کامگاری رسانیده بود.فردوسی.سپه بر هم افتاد و چندی بمرد
همان بخت بد کامگاری ببرد.فردوسی.چه بر کام دل کامگاری بود
چه بر آرزو تن بخواری بود.فردوسی.عدیل شادکامی باش و جفت ملکت باقی
قرین کامگاری باش ویار دولت برنا.فرخی.چو تو کامگاری نیاورد گردون
ندیده ست گیتی چو تو بردباری
ور از کینه دل را به جوش اندر آری
کجا بردباری کند کامگاری.عنصری ( دیوان خطی ).بنگر که پس از نیستی چگونه
با جاه شدستی و کامگاری.ناصرخسرو.اسباب کامگاری و کامرانی مهیا شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 258 ).
ایشان مرا تجارب کردند بی محابا
دیدند قدرت من ، دیدند کامگاری.منوچهری.سلطان عرب به کامگاری
قارون عجم به مالداری.نظامی.ای مهر نگین تاجداری
خاتون سرای کامگاری.نظامی.نه باغ و نه بزم شهریاری
نه رود، نه می ، نه کامگاری.نظامی.و هر گاه که این دو طرف بواجبی رعایت یافت کمال کامگاری حاصل آید. ( کلیله و دمنه ). و عنان کامگاری و زمام جهانداری به عدل و رحمت ملکانه سپرده. ( کلیله و دمنه ). || عیش و عشرت و ناز و تنعم :
همه ساله نباشد کامگاری
گهی باشد عزیزی ، گاه خواری.نظامی. || پیروزی. غلبه. فایق آمدن :
پناهنده را یاد کرد از نخست
نیت کرد بر کامگاری درست.نظامی.

معنی کلمه کامگاری در فرهنگ فارسی

کامیابی کامروائی

معنی کلمه کامگاری در ویکی واژه

نیک‌بخت، قادر، موفق، کامگار یک امروز در جنگ یاری کنید ..... برین دشمنان کامگاری کنید

جملاتی از کاربرد کلمه کامگاری

خسروی را همچو شخصی ، کامگاری را دلی کامگاری را چو جانی ، خسروی را پیکری
همه خوبی و کامگاری ز توست ستمدیده را زور و یاری ز توست
ای مهر نگین تاجدار‌ی خاتون‌ِ سرای کامگاری
شهریاری ، کوست در جاه افتخار روزگار کامگاری کوست از خلق اختیار روزگار
اگر من یابم از تو کامگاری بیابی تو ز من کامی که داری
بختیاری نه به‌اصلست ونسب نی به‌حسب کامگاری را چونان‌که ز اصل و نسب است
درو شادمانی و تأیید رسته وزو کامگاری و اقبال زاده
کای عامری فلک عماری معموری ملک کامگاری
ز یزدان همه کامگاری بیافت چو از کوه بر جنگ دشمن شتافت
به شاهی مرا چون چنان است امید تو را دادم از کامگاری نوید