معنی کلمه کالیده در لغت نامه دهخدا
ازین خفرقی موی کالیده ای
بدی سرکه بر روی مالیده ای.سعدی.|| گریخته. ( از برهان ).فرار کرده. || موهای ژولیده و استیغ شده از ترس و هراس. ( ناظم الاطباء ). || موی مادرزاد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || چیزی که گرد و خاک بر آن نشسته باشد. ( برهان ) : در خواب اشخاص نورانی را دیده بود، روی خراشیده ، مویها پریشان ، کالیده و جامه سیاه. ( جهانگشای جوینی ). الاشعث ؛ کالیده شده موی یعنی بی روغن شده و پراکنده شده. ( مجمل اللغة ).