کالبد

معنی کلمه کالبد در لغت نامه دهخدا

کالبد. [ ب َ / ب ُ ] ( اِ ) بمعنی کالب است که قالب هرچیز باشد. ( برهان ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || قالب خشت زنان. ( آنندراج ). که در آن گل نهاده بمالند و هموار کنند خشت شدن را : پرویز را سرپوشیده بیرون بردند. اندرراه به دکان کفشگری رسیدند. آن دانست که او پرویز است و دشنام داد بر او و کالبدی بدو انداخت. بر سر اوآمد، و آن سرهنگ بازگشت و گفت ای کم از سگ تو که باشی که بر ملوک دست درازی کنی و کالبدی اندازی. شمشیرزد و سر کفشگر بدور انداخت. ( ترجمه تاریخ طبری ).
هر آنچ از گل آمد چو بشناختند
سبک خشت را کالبد ساختند.فردوسی.هر آن خشت کزکالبد شد بدر
بر آن کالبد باز ناید دگر.اسدی.از تن چو رود روان پاک من و تو
خشتی دو نهند بر مغاک من و تو
آنگاه برای خشت گور دگران
در کالبدی کشند خاک من و تو.خیام ( از آنندراج ).زیرا که خط، کالبد معنی است. ( کلیله و دمنه ). || بمعنی تن و بدن آدمی و حیوانات دیگر نیز هست. ( برهان ). چون این تن خاکی برای روح حیوانی بمعنی قالب است ، آن را نیز کالبد گفته اند. ( از آنندراج ).کالبد را تنها بر تن آدمی اطلاق نکنند، بر جماد و نبات نیز اطلاق نمایند و کالبد روینده بدن نباتی را گویند و کالبد کانی یعنی جمادی. ( آنندراج ) :
اگر می نیستی یکسر همه دلها خرابستی
اگر در کالبد جان را بدیدستی شرابستی.( منسوب به رودکی ).جان گرامی به پدر باز داد
کالبد تیره به مادر سپرد.رودکی.بتر دشمنی مرد را خوی بد
کز او جان برنج آید و کالبد.ابوشکور بلخی.چگونه سازم با او، چگونه حرب کنم
ضعیف کالبدم من ، نه کوهم و نه گوم.کسائی.بترسم که از جنگ آن اژدها
روان یابد از کالبدتان رها.فردوسی.اگر کار بندید فرمان من
بماند بدین کالبد جان من.فردوسی.گر ایچ اندرین کالبد جان بدی
جز از دست و پا تنش لرزان بدی.فردوسی.از او کالبد راست سود و زیان
چو دانا بود زو نترسد روان.فردوسی.زنامست تا جاودان زنده مرد
که مرده شود کالبد زیر گرد.فردوسی.شکم گرسنه ، کالبد برهنه
نه فرزند و خویش و نه بار و بنه.

معنی کلمه کالبد در فرهنگ معین

(بُ یا بَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - قالب هر چیز. ۲ - تن و بدن آدمی . ۳ - نمونه ، سرمشق .

معنی کلمه کالبد در فرهنگ عمید

۱. طرحی که چیزی در آن شکل می گیرد، قالب، تن، بدن.
۲. [قدیمی] قالبی برای ساختن خشت و آجر: از تن چو برفت جان پاک من و تو / خشتی دو نهند بر مغاک من و تو و آنگاه برای خشت گور دگران / در کالبدی کشند خاک من و تو (خیام: ۱۰۳ ).

معنی کلمه کالبد در فرهنگ فارسی

قالب، تن، بدن
( اسم ) ۱ - قالب هر چیز ( عموما ) کالب . ۲ - قالب خشت زنی ( خصوصا ) : [ از تن چو رود روان پاک من و تو خشتی دو نهند بر مغاک من و تو . [ آنگاه برای خشت گور دگران در کالبی کشند خاک من و تو ] . ( خیام ) ۳ - تن ( آدمی و جانوران ) بدن : [ مرده ای را که حال بد باشد میل جان سوی کالبد باشد ] . ( نظامی ) ۴ - انموذج نمونه سر مشق . ۵ - شکل هیئت صورت . ۶ - پیکر شبح : [ نا گه آمد پدید شخصی چند کالبد ها ی سهمناک و بلند ] . ( نظامی ) ۷ - مشیمه رحم : [ بمان تا جدا گردد از کالبد ( سیاوش از رحم فرنگیس ) به پیش تو آرام همی ساز بد ] . یا کالبد مرغ . صراحیی که بشکل مرغ سازند : [ از پیکر گاو آید و در کالبد مرغ جان پری آن کز تن خم یافت رهایی ] . ( خاقانی )

جملاتی از کاربرد کلمه کالبد

و دنیا و آخرت عبارت است از دو حالت: آنچه پیش از مرگ است و آن نزدیکتر است، آن را «دنیا» گویند و آنچه پس از مرگ، آن را «آخرت» گویند و مقصود از دنیا زاد آخرت است که آدمی را در ابتدای آفرینش ساده آفریده اند و ناقص، ولکن شایسته آن کمال حاصل کند و صورت ملکوت را نقش دل خویش گرداند، چنان که شایسته حضرت الهیت گردد، بدان معنی که راه یابد یا یکی از نظارگیان جمال حضرت باشد و منتهی سعادت وی این است و بهشت وی این است و وی را برای این آفریده اند و نظارگی نتواند بود تا چشم وی باز نشود و آن جمال را ادراک نکند و آن به معرفت حاصل آید و معرفت جمال الهیت را کلید معرفت عجایب صنع الهی است و صنع الهی را کلید اول این حواس آدمی است و این حواس ممکن نبود الا در این کالبد مرکب از آب و خاک، پس بدین سبب به عالم آب و خاک افتاد تا این زاد برگیرد و معرفت حق تعالی حاصل کند به کلید معرفت نفس خویش و معرفت جمله آفاق که مدرک است به حواس تا این حواس با وی می باشد و جاسوسی وی می کند، گویند وی را که در دنیاست و چون حواس را وداع کند و وی بماند و آنچه صفت ذات وی است پس گویند وی به آخرت رفت پس سبب بودن آدمی در دنیا این است.
تو باری باده ده، ای دل، که آنجا مدخلی داری که مسکین کالبد گرد در و دیوار می‌گردد
گر دمی بردارد از آفاق چشم مرحمت روح انس و جان کند از کالبد یکسر فرار
در تیره‌جانشان اژدها در مغز سرشان دیو پا عفریتشان زیر قبا، ابلیسشان در کالبد
اتوپسی یک واژه مشتق شده از واژه آوتوپسیا (یونانی: αὐτοψία) در زبان یونانی باستان است. این واژه در اصل به معنای «دیدن خویش» می‌باشد. اتوس یعنی «خویش» (αὐτός) و اوپسیس (ὄψις) یعنی «دیدن» یا «نگاه کردن». واژه اتوپسی از سده هفدهم میلادی در علم پزشکی به کار گرفته می‌شود. در زبان فارسی به اتوپسی کالبدگشایی گفته می‌شود.
قفس کالبد وین جهان دام توست درین هر دو کی جای آرام توست؟
این کز تو توان ستد همین کالبد است در مزبله گو مباش چند اندیشی
ادوارد درینکر کوپه (متولد ۲۸ ژوئیه ۱۸۴۰ - وفات در ۱۲ آوریل ۱۸۹۷) جانورشناس، دیرینه‌شناس، کالبدشناسی تطبیقی، خزنده‌شناس و گیاه‌شناس آمریکایی است. او در یک خانواده ثروتمند کوئیکر به دنیا آمد و خود را از دیگر همسن‌هایش به عنوان کودکی نابغه و علاقه‌مند به علم متمایز ساخت. اولین مقاله علمی کوپه در سن 19 سالگی منتشر شد. اگرچه پدرش سعی داشت او را به عنوان یک کشاورز نجیب‌زاده تربیت کند در نهایت تسلیم آرزوهای علمی پسرش شد.
ای آیت کارگاه صنع صمدی چندی پی تکمیل در این کالبدی
از فیلم‌هایی که وی در آن‌ها نقش داشته‌است، می‌توان به راهبه دیر کاسترو، کماندوها و کالبدگشایی اشاره نمود.
ما گل دل دوستان خود را بزلال رضای خود سرشتیم، آن گه کالبد را بر فتراک دل بستیم و بعالم صورت فرستادیم، آن گه برین کالبد پر فضول شحنه‌ای از تکلیف خطاب شرع گماشتیم، گفتیم ای چشم تو در تصرّف شحنه تکلیف باش، ای دل تو ندیم سلطان غیب باش،. انّ اللَّه لا ینظر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم.
ترک خر کالبد بگویید کان شاه براق تاز آمد
دل به ز سینه باشد و جان به ز کالبد سر به بود ز افسر و تن به ز پیرهن
باستان‌شناسان به شواهدی دست یافته‌اند که از کشت تریاک در ۱۵٬۰۰۰ سال پیش حکایت می‌کند، اما بررسی سوابق تاریخی برجای مانده این موضوع را که مردمان باستان بر خواص و مزایای دارویی تریاک آگاهی داشته‌اند به اثبات نمی‌رساند؛ آن‌ها ممکن است از این محصول به‌طور سنتی و بدون اطلاع از چگونگی عملکرد آن استفاده کرده باشند. در امپراتوری روم احتمالاً از تریاک در مراسم مذهبی استفاده می‌کردند، شاید از اثرات این دارو برای نمادین کردن فرایند مرگ و حلول روح در کالبدی دیگر بهره‌برداری نموده باشند. حتی سوابق قدیمی‌تر حاکی از آن است که مردمان باستان احتمالاً بر این باور بوده‌اند که تریاک می‌تواند شادی‌بخش باشد، هرچند شواهدی که مبنی بر استفاده تفریحی از تریاک باشد در دست نیست.