کاشته

معنی کلمه کاشته در لغت نامه دهخدا

کاشته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) زراعت شده. ( ناظم الاطباء ). مزروع. مُزدَرَع. کشته. مغروس. مغروسه. نشانده. || زحمت کشیده. ( ناظم الاطباء ). || افراخته. رجوع به افراخته شود. || ( اِ ) تخم و بذر. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه کاشته در فرهنگ معین

(تِ ) (ص مف . ) زراعت شده ، نشانده .

معنی کلمه کاشته در فرهنگ عمید

۱. درختی که بر زمین نشانده شده.
۲. تخمی که زیر خاک کرده شده.

معنی کلمه کاشته در فرهنگ فارسی

( اسم ) زراعت شده فلاحت شده مزروع .

معنی کلمه کاشته در ویکی واژه

زراعت شده، نشانده.

جملاتی از کاربرد کلمه کاشته

درختان بادام در خاک‌های رستی و شنی با زهکشی خوب بهتر رشد می‌کنند. داشتن زهکشی خوب برای درخت بادام ضروری است، به همین دلیل خاک‌های سطحی رسی کم عمق قرارگرفته بر روی زیر خاک‌های رسی سنگین، برای کشت این درخت مناسب نیستند. درجاییکه زیرخاک سطحی یک لایه سخت وجود داشته باشد که مانع زهکشی مناسب آب گردد، توصیه می‌شود از خاک‌ورزی عمیق استفاده گردد. خاک‌های بسیار شنی می‌توانند به دلیل فرسایش بادی و حفظ ضعیف رطوبت و مواد غذایی، نامناسب باشند. اگر قرار باشد درخت بادام در خاک‌های بسیار شنی کاشته شود، باید قبل از کاشت با افزودن مقادیر زیادی مواد آلی و چمن‌زنی منظم پوشش گیاهی، زمین جهت افزایش محتوای آلی خاک، اصلاح شود.
آن جهانی که درو کاشته را می دروند نور و نارش همه از سبحه و زنار من است
در وغا روز هزیمت شیر چرخ ز اژدهای رایتت بر کاشته
کی توانم کرد پنهان دود را من نه زهر کاشته نمرود را
می رست رگ و ریشه جان از بن ناخن صد لاله ستان کاشته در سینه و بر بود
دانه دل کاشته‌ای زیر چنین آب و گلی تا به بهارت نرسد او شجری می‌نشود
تا گرد رخت سنبل تر کاشته‌اند عشاق دل از مهر تو برداشته‌اند
مجنون مشقت آزموده دل کاشته و جگر دروده
سزد که مزرعه را تخم نو کنم امسال که آنچه کاشته ام پابرنمی آید
مدتی تخم وفا کاشته شد بجز امید بری بایستی
تخم ذکر جمیل کاشته‌ای سالها در زمین دولت و دین