کاسه گر

معنی کلمه کاسه گر در لغت نامه دهخدا

کاسه گر. [ س َ / س ِ گ َ ] ( ص مرکب ) شخصی را گویند که کاسه و طبق میسازد. ( برهان ). قداح. ( منتهی الارب ). آنکه کاسه سازد :
هیچ کاسه گر کند کاسه تمام
بهر عین کاسه نه بهر طعام.مولوی ( مثنوی ). || ( اِ مرکب ) نام نوایی و قولی است از موسیقی. ( برهان ) :
بر ره قول کاسه گر کوس نوای نو زند
بر سر خوانچه طرب مرغ صلای نو زند.خاقانی.نوای باربد و ساز بربط و مزمار
طریق کاسه گر و راه ارغنون و سه تار.خاقانی.کاس می و قول کاسه گر خواه
چون کوس پگه فغان برآورد.خاقانی.کاس بخندید کز نشاط سحرگاه
کوس بشارت نوای کاسه گر آورد.خاقانی.رودسازان همه در کاسه سرها بسماع
شربت جان ز ره کاسه گر آمیخته اند.خاقانی.کاسه رباب ار شعر تر بر نوش قول کاسه گر
در کاسه سرها نگر زان کاسه حلوا ریخته.خاقانی.|| نام مطربی هم هست که قول کاسه گر مخترع اوست. ( برهان ). رشیدی گفته نام مردی مطرب بوده که کاسهای چینی را خوب می نواخته. ( آنندراج ). || نام خط ششم است از جمله خطوط جام جم و آن را خط کاسه گر میگویند. ( برهان ). || نقاره نواز و نقاره چی را نیز گویند. ( برهان ). و به کاسه رجوع شود.

معنی کلمه کاسه گر در فرهنگ معین

( ~ . گَ ) (ص . ) ۱ - کسی که ظروف سفالی درست می کند.۲ - نام یکی از آهنگ های موسیقی .

معنی کلمه کاسه گر در فرهنگ عمید

١. =سفالگر
٢. (اسم ) (موسیقی ) از الحان قدیم ایرانی: کاس می و قول کاسه گر خواه / چون کوس بگه فغان برآورد (خاقانی: ۵۰۶ ).

معنی کلمه کاسه گر در فرهنگ فارسی

( صفت ) شخصی که کاسه و طبق سازد : [ هیچ کاسه گر کند کاسه تمام بهر عین کاسه نه بهر طعام ? ] ( مثنوی ) ۲ - نقاره نواز نقاره چی . ۳ - نوایی و قولی است از موسیقی : [ نوای بار بد و ساز بربط و مزمار طریق کاسه گرو راه ارغنون و سه تار ] . ( خاقانی ) ۴ - خط ششم از جمل. خطوط جام جم .

معنی کلمه کاسه گر در ویکی واژه

کسی که ظروف سفالی درست می‌کند.
نام یکی از آهنگ‌های موسیقی.

جملاتی از کاربرد کلمه کاسه گر

بحر بگرفته کاسه گرداب از چه بر کف نه گر گدای علیست
گه کاسه گرفتی که حلیماب و زفر کو گه چنگ گرفتی تو به تقریع زفر بر
دهر است کمینه کاسه گردانی از کیسهٔ او خطاست دریوزه
به خوان دهر چون دولاب یابی کاسه‌ها شسته که بر دولاب گردون هست کارش کاسه گردانی
بوی شراب لعل تو آید ز خاک ما روزی که کاسه گر ز گل ما سبو کند
مدار دست ز مینا و جام در فصلی که شیشه ساز شود غنچه، کاسه گر لاله
دیده ام تا پیچ و تاب کاسه گرداب را می برم خالی از این دریا به سوی خویشتن
زان خم که مراست کاسه گر جام کشی خاکت عوض سبزه فلاطون روید
روزی از اندک است اگر بسیار کاسه گر خالی است اگر مملو
بود سرپوش تا بر طاس مهرت همیشه کاسه گردون نگونست