کاسته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) کم شده و کاهیده. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) : ای جای جای کاسته بی خوبی باز از تو جای جای فزایسته.دقیقی.یکی در فزونی دل آراسته ز کمّی دل دیگری کاسته.فردوسی.ز لشکر فرستادن و خواسته شود بیگمان کار ما کاسته.فردوسی.یکی پاسبان بد بدین خواسته دل و جان از افزون شدن کاسته.فردوسی.- کاسته شدن. کم شدن و نقصان یافتن. || زیان یافتن و کاهیده شدن ، کوتاه شدن. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه کاسته در فرهنگ عمید
کاهیده، کم شده.
معنی کلمه کاسته در فرهنگ فارسی
۱ - کم شده کاهیده تقلیل یافته نقصان پذیرفته مقابل افزوده فزایسته : [ ای جای جای کاسته بیخوبی باز از تو جای جای فزایسته ] . ( دقیقی ) ۲ - مفروق .
جملاتی از کاربرد کلمه کاسته
اشکهایی که توسط غدد اشکی تولید میشوند باعث باز شدن دید میگردند. زمانی که غشای چشم دچار کمآبی میشود از کیفیت بینایی کاسته خواهدشد، لذا اشک باعث شستشوی سطح چشم شده و مانع از دست دادن آب غشای آن میگردد.
از ایشان نگردد یکی کاسته شوند ایمن از جان وز خواسته
پیش از آنکه رخت از شهر به شمیران کشی، و داغ درد بر دل و جان جوانان و پیران، پنداشتم رنج جدائی را دست پایداری است و شکنج دوری را بازوی تاب و نیروی بردباری، مصرع: خویشتن را آزمودم من کجا هجران کجا؟ فرسوده تنم مرد این بار گران نیست و کاسته جانم هم آورد این اندوه ناپیدا کران نه. اگر این دو روزه در بزم پیروزت راهی نیابم و بر دیدار دل افروزت بار نگاهی، خاک جان و تن یکباره بر باد است و مرغ روان را پر بسته و بال شکسته از تنگنای قفس خانه هستی گشاد. رسید پیک و پیام را دیده امید در راه است و از چشم داشت سپید.
بطلعت همه بدر ناکاسته بقامت همه سرو نوخاسته
به جان کاسته افسانه فراق بگو به شمع سوخته پروانه گداز رسان
در موارد محدود، گرم شدن آب میتواند تأثیرات مطلوبی بر زیستبوم داشته باشد. این موارد بیشتر در آبهای فصلی و تحت عنوان غنیسازی گرمایی شناخته میشود. به عنوان مثال گاو دریایی در زمستان در محلهای تخلیه آب گرم بهتر میتواند به زندگی خود ادامه دهد و متخصصان معتقد هستند که با حذف این آبهای گرم در زمستان از جمعیت این جانداران کاسته میشود.
پس از سقوط روم از اهمیت این ورزش در جهان غرب کاسته شد. در امپراتوری روم شرقی تیمهای ارابهرانی برای چند قرن به نقش سیاسی خود ادامه دادند. پس از شورش نیکا ورزش ارابهرانی به شکلی تدریجی اهمیت خود را از دست داد.
ز لشکر فرستادن و خواسته شود کار ما بیگمان کاسته
چو پردخته شد خیمه از خواسته نشد هیچ از کینشان کاسته
مشّاطه چو حسن دوست آراسته دید مه را ز خجالت رخش کاسته دید
نگردد قدس ذات لایزالت ازان یک کاسته زین یک فزوده
ای مه ناکاسته تا نور بفزایی همی ماه و مهر تو نگیرد در دل من کاستی