کارگشا

معنی کلمه کارگشا در لغت نامه دهخدا

کارگشا. [ گ ُ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) کارگشای. تسهیل کننده کار. گشاینده کار. رجوع به کارگشای شود. || کسی که کارهای مردم را روبراه کند. واسطه. دلال.

معنی کلمه کارگشا در فرهنگ معین

(گُ ) (ص فا. ) مشکل گشا، چاره جو.

معنی کلمه کارگشا در فرهنگ عمید

١. [عامیانه] کسی که به دیگری کمک می کند و کار او را راه می اندازد، آن که مشکل کسی را برطرف می سازد، گشایندۀ کار.
٢. دلال، واسطه.
۳. (اسم، صفت ) خداوند.

معنی کلمه کارگشا در فرهنگ فارسی

کارگشای:گشاینده کار، کسی که بدیگری کمک کندوکاراوراراه بیندازد
تسهیل کننده کار گشاینده کار

معنی کلمه کارگشا در ویکی واژه

مشکل گشا، چاره جو.

جملاتی از کاربرد کلمه کارگشا

تو باز کن گرهم را که نیست کارگشائی مرا چو شانه یک انگشت از هزار انگشت
به نفس آیت رحمت به شرع رایت حق امین راه نمای و کریم کارگشای
گه نفاذ زهی فتنه‌بند کارگشای گه وقار زهی جرم بخش عذرپذیر
ای کارگشای هر چه هستند نام تو کلید هر چه بستند
فریب کارگشایان روزگار مخور ببر زآه چراغی به آستانه دل
خدای عزوجل رحم کرد بر دل من به فضل و رحمت بگشاد کار کارگشای
کارگشای زمانه ناصردین شاه آن که دعا گوی او رسید به مطلب
تا خود نشوی شانه، به زلفش نزنی چنگ انگشت کسی کارگشای دگری نیست
نیست در کارگاه صُنع خدای کار بندی چو خواجه کارگشای
جوهر کارگشایی علم احسانهاست می‌کند دست بلند از همه بالا ناخن