کارپرداز
معنی کلمه کارپرداز در فرهنگ معین
معنی کلمه کارپرداز در فرهنگ عمید
معنی کلمه کارپرداز در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه تدبیر و اجرای کاری در عهد. وی باشد کار کن عامل : [ جسم و جان را کار پرداز آمدی جزئ و کل راقب. راز آمدی ] . ( مصیبت نام. عطار ) ۲ - آنگاه که حق قضائ کنسولها ( کاپیتو لاسیون ) در ایران بر جای بود دولت ایران در شهرهای مهم کشور یک یا چند مامور بنام [ کار پرداز ] داشت که سر و کار او با کنسولهای ممالک خارجه و وظیف. وی دفاع از حقوق یکی از متداعیین - در صورت ایرانیت بوده است . ۳ - کنسول قنسول : [ مسیو کار دالو کار پرداز در شهر بر دو ( مر آه البلدان ) یا کار پرداز اول . ژنرال کنسول جنرال قنسول : [ کار پردازی مصر : میزا صمدخان کار پرداز اول ] . ( مر آه البلدان ) ۴ - ( نو ) ( فره ) رئیس مباشرت و ملزومات رئیس ادار. کار پردازی . ۵ - ( پیشاهنگی ) ( نو ) متصدی لوازم پیشاهنگی ۶ - ( نو ) هریک از سه تن نمایند. مجلس شورای ملی که در کار پردازی کار میکند .
رئیس مباشرت و ملزومات
معنی کلمه کارپرداز در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه کارپرداز
خوانده ام رقم دفتر دلها، این بود ما کارگهیم، کارپردازی هست
گرچه مژگان تو در فتنه صف آراست ولی کارپردازی چشمت همه را ابرو کرد
در جام جم و مهر سلیمان این بود ما کارگهیم، کارپردازی هست
بتان نازند اگر با عشوه و ناز کند چشمش به ایشان کارپرداز
در بشر عقل و عشق جزئی بین کارپرداز در تمام امور
می کند نزدیک راه عیبجویان را به خود کارپردازی که دور از کار می گوید سخن
مزدها بردند صائب کارپردازان و تو از تن آسانی نکردی اختیار کار حیف