کاروانسالار

معنی کلمه کاروانسالار در لغت نامه دهخدا

کاروانسالار. [ کارْ / رِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) قافله باشی. قافله سالار :
ضمیرش کاروانسالار غیب است
توانا را ز دانائی چه عیب است.نظامی.تیز در ریش کاروانسالار
گر بدان ره رود که خر خواهد.سعدی ( از هزلیات ).

معنی کلمه کاروانسالار در فرهنگ معین

(ص مر. ) رییس کاروان ، قافله - سالار.

معنی کلمه کاروانسالار در فرهنگ عمید

رئیس و سرپرست کاروان، قافله سالار.

معنی کلمه کاروانسالار در فرهنگ فارسی

قافله سالار

معنی کلمه کاروانسالار در ویکی واژه

رییس کاروان، قافله - سالار.

جملاتی از کاربرد کلمه کاروانسالار

کاروانها جمله ایمن از فریش کاروانسالارها در پیش پیش
همتی ای کاروانسالارها یک نگاهی سوی سنگین بارها
کاروانسالار گردون است روح پاک تو زین تن حیوان صفت در زیر بار عالمی
کاروانسالار این راه درست مصطفی و مجتبی باشد نخست
عشق پیش آهنگ راه جنت است کاروانسالار ملک و دولت است
ضمیرش کاروانسالار غیب است توانا را ز دانایی چه عیب است
تیز در ریش کاروانسالار گر بدان ده رود که خر خواهد
گرانبار تعلق کاروانسالار می خواهد چه لازم بوی پیراهن به دنبال صبا گردد؟