کارنده

معنی کلمه کارنده در لغت نامه دهخدا

کارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) کارکننده و کارفرما و فاعل از کاشتن. ( آنندراج ). ج ، کارندگان :
اگر کشتمندی شود کوفته
وز آن رنج کارنده آشوفته
و گر اسب در کشت زاری شود
کسی نیز بر میوه داری شود
دم اسب و گوشش بباید برید
سر دزد بر دار باید کشید.فردوسی.ز تخم پراکنده وز مزد و رنج
ببخشید کارندگانرا ز گنج.فردوسی.

معنی کلمه کارنده در فرهنگ معین

(رَ دِ یا دَ ) (ص فا. ) ۱ - کار کننده ، عمل - کننده . ۲ - کشت کننده ، زارع .

معنی کلمه کارنده در فرهنگ عمید

کسی که درختی یا تخمی بر زمین می کارد.

معنی کلمه کارنده در فرهنگ فارسی

کار کننده و کارفرما

جملاتی از کاربرد کلمه کارنده

سر خنجرش لاله کارنده بود ز درع یلان حلقه بارنده بود
اگر کشتمندی شود کوفته وزان رنج کارنده آشوفته
به نیک و بد از رازهای نهفت همان بود در نامه کارنده گفت
تو گفتی جنگیان کارنده گشتند همه در چشم و دل پولاد کشتند
یک ناقه رهگذار بودش کارنده به هر دیار بودش