کارمند

معنی کلمه کارمند در لغت نامه دهخدا

کارمند. [ م َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) خدمتکار. ( غیاث ) ( آنندراج ). دارنده کار. کاردار دفتری. کسی که شغلی در دستگاهی دارد. عضو اداره و نظایر آن. ( فرهنگستان ). خدمت گزار اداری. مستخدم در یکی از ادارات دولتی مستخدم اداری. ج ، کارمندان. || کارآمد و قابل و لایق کار و آنکه از وی کار آید. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه کارمند در فرهنگ معین

(مَ ) (ص مر. اِمر. ) ۱ - آن که کاری دارد. ۲ - کسی که در اداره یا مؤسسه ای به کار مشغول است ، عضو. ۳ - کارآمد، لایق .

معنی کلمه کارمند در فرهنگ عمید

کسی که در اداره یا شرکتی به طور ثابت کار می کند، عضو اداره.

معنی کلمه کارمند در فرهنگ فارسی

کسی که دراداره یابنگاهی کارمیکند
خدمتکار دارنده کار
( صفت اسم ) ۱ - آنکه کاری دارد . ۲ - خدمتکار . ۳ - کسی که در موسسه یا ادارهای بکاری مشغولست عضو . ۴ - کار آمد لایق کار .

معنی کلمه کارمند در ویکی واژه

آنکه در اداره یا شرکتی بطور ثابت کار می‌کند و در مقابل آن حقوق می‌گیرد.
آن که کاری دارد. کسی که در اداره یا مؤسسه‌ای به کار مشغول است، عضو. شاغل در اداره. کسی که شغل اداری دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه کارمند

«یکی از شخصیت‌های برجسته ارمنی در دوره سلطنت محمدشاه و ناصرالدین‌شاه قاجار، میرزا جان داودخان یا جان داود ارمنی است. داودخان از کارمندان دربار و مترجم اول دربار محمد شاه و ناصرالدین شاه بود.»
در سال ۱۷۳۳، باکو توسط پزشک لوان لرخ، کارمند سفارت روسیه بازدید شد، او میدان‌های نفتی شهر را تشریح کرد. در سال ۱۷۳۰، اوضاع برای روس‌ها بدتر شده بود زیرا موفقیت‌های نادرشاه در شیروان، روس‌ها را مجبور کرد در ۱۰ مارس ۱۷۳۵ در نزدیکی گنجه توافق کنند و شهر و سایر مناطق فتح شده در قفقاز را به ایران بازگردانند.
کین در وستمینیستر لندن متولد شد. پدر او یک کارمند معماری ساده، و مادر او یک بازیگر بود.