کاربست

معنی کلمه کاربست در لغت نامه دهخدا

کاربست. [ ب َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مخفف کار بستن. اِعمال.

معنی کلمه کاربست در فرهنگ فارسی

عمل کردن
مخفف کار بستن اعمال

جملاتی از کاربرد کلمه کاربست

دقیق ریاضی در شکل بندی و ساختمان و با کاربست شیوه‌های صحیح صورت می‌گیرد که در همه انواع، گنبدها بدون احتیاج به گاه بست و کالبد و قالب در برابر همه نیروهای فشاری و رانشی به خوبی مقاومت می‌کنند، گرچه در گوشه سازی‌ها از اوایل دوران اسلامی تاکنون تحولاتی چند صورت گرفته‌است اما روش گنبدسازی در ایران همواره ویژگی اجرائی و فرهنگی خاص خود را دنبال کرده‌است. آنچه قابل ذکر است آنکه این ویژگی چه در شکل چه در اجرا (نداشتن قالب) آن را با گنبدهای مشرق زمین همواره متفاوت می‌کند.
درست گوی و به هنگام گوی و نیکوگوی که سخت مشکل کاربست کارگفت و شنود
به کارم نظر کن که هم بر امیدی نزاری به جان دل درین کاربسته
ترا لیلی است اینجا رخ نموده گره از کاربسته برگشوده
ز مشک و زلف وزآن کاربسته معنی‌ها چه خوشی و چه شگفتی وزآن چه خواهد خاست
به دنبال جدایی بین‌المللی آرژانتین و ظهور دولتی لیبرال در سال ۱۸۵۳ بسیاری از روشنفکران تبعیدی به آرژانتین بازگشتند . یکی از این روشنفکران، افسر نظامی اهل سان خوان، دومینگو سارمینتو بود . سارمینتو در سال ۱۸۶۲ فرماندار سان خوان و در ۱۸۶۸ رئیس جمهور کشور شد . از تلاش‌های او می‌توان به برنامه‌های عمرانی و کاربست آموزش مدرن اشاره نمود .
نمود عقلت اینجا کاربستست دلت در غصّهٔ بسیار بستست
به گفته وی، کاربست منطق، انسان را از خطای در فکر بازمی‌دارد؛ چنان‌که علم نحو از لغزش در گفتار جلوگیری می‌کند:
بدان نیت که برآن رود پل تواند بست همی نشست و در آن کاربست جان و روان
نتیجهٔ کاربست اصل تحقیق‌پذیری، اثبات‌گرایی بود، که بعدها توسط کارل پوپر با نظریّة «ابطال‌پذیری» جایگزین شد.
همه شنید و پسندید و کاربست و رسید بدان مقام که جز وی نبودکس درخور