معنی کلمه کارافتاده در لغت نامه دهخدا
معشوقه کارافتاده به
دل برده و دل داده به.( ؟ )بوزنه دانست که خوک حرامزاده و کارافتاده است.( سندبادنامه ص 169 ).
چنین کردند یاران زندگانی
ز کارافتاده بشنو تا بدانی.سعدی ( گلستان ).عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده
بجز از عشق تو، باقی همه فانی دانست.حافظ.بی مروت تر ز گردون نیست در عالم مفید
از فلک نتوان طمع کردن که کارافتاده ایم.ملا مفید بلخی ( از آنندراج ).حسن اگر ازقید عاشق پروری آزاده است
عشق می داند چه باید کرد، کارافتاده است.درویش واله هروی ( از آنندراج ). || آنکه مهمی یا مصیبت و دردی عظیم بدو روی کرده باشد :
ای قوم الغیاث که کاراوفتاده ایم
یاری دهید کز دل یار اوفتاده ایم.خاقانی.نیامد وقت آن کو را نوازیم
ز کار افتاده ای را کار سازیم.نظامی.غریبی چون بود غمخوار مانده
ز کار افتاده و در کار مانده.نظامی.مرقعبرکش نر ماده ای چند
شفاعت خواه کارافتاده ای چند.نظامی.صبا برقع گشاده مادگان را
صلا درداده کارافتادگان را.نظامی.چون ترا می بینم از آزادگان
کی شناسی درد کارافتادگان.عطار.