معنی کلمه کابک در لغت نامه دهخدا
چو کبتر تبسی خانه کرده هر کابک
چو مارسغدی ره یافته به هر کاواک .سوزنی.آنکه طبعش در کبوتر خانه روحانیان
از بروج رفرف افلاک کابک میکند.سیف اسفرنگی.بقصر جاهش ار پرد پرستک
کند از شهپرسیمرغ کابک.سراج الدین راجی.|| زنبیل مانندی را نیز گویند که در خانه ها آویزند تا کبوتر در آن تخم کند و بچه برآرد. ( برهان ): جدیله ؛ کابک کبوتران. ( منتهی الارب ). || رفیده را نیز گفته اند و آن لته ای چند باشدکه بر روی هم دوزند مانند گرد بالشی و خمیر نان را تنک ساخته بر روی آن گسترانن-د و ب-ر تن-ور چسبانن-د. ( ب-رهان ).