معنی کلمه کابل در لغت نامه دهخدا
- کابل تلفن ؛ سیم زیرزمینی مخصوص تلفن.
کابل. [ ب ُ ] ( اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه طول شرقی ، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز و پر آب و جمعیت آن در حدود 150000 تن است. ( برهان قاطع چ معین حاشیه لغت کابل بنقل از دائرة المعارف اسلام ). مؤلف حدودالعالم زیر عنوان «سخن اندر ناحیت حدود خراسان و شهرهای وی » آرد: شهرکی است و او را حصاری است محکم و معروف به استواری و اندر وی مسلمانانند و هندوانند و اندر وی بتخانه هاست و رای قنوج را ملک تمام نگردد تا زیارت این بتخانه نکند و لوای ملکش اینجا بندند. ( حدود العالم چ سید جلال الدین طهرانی ص 64 ). یاقوت در معجم البلدان آرد: کابل در اقلیم سوم است. طول آن از جانب مغرب صد درجه و عرض آن از جانب جنوب 28 درجه باشد. و اصطخری آرد: خلج صنفی از ترکانند که از دیرباز در سرزمین کابل که بین هند و نواحی سجستان در ظهر غوز است افتاده اند و آنان خداوندان نعمت اند و در لباس و زبان همانند ترکانند، و کابل ناحیه ای است و شهر بزرگ آن اوهند. و من با مردی از عقلای سیستان که شهرها و راه های آن ناحیت را گردش کرده بود ملاقات کردم و او از دیده های خود گفت کابل ولایتی است بزرگ میان هند و غزنه با مرغزارهای وسیع و نسبت آن به هند بیشتر است و این سخن نزد من درست آمد.
و اما گفته ابن فقیه که کابل از ثغور طخارستان است از صواب دور نباشد و شاید طخارستان در مثلث شرقی آن ناحیت است.
ابن فقیه آرد: کابل از ثغور طخارستان و از شهرهای آن : واذان وخواش و خشک وجزه است و گوید: به کابل عود و نارگیل و زعفران و اهلیلج بود. چه آن سرزمین [ در آب و هوا ] با هند برابر است و خراج آن دو هزار هزار و پانصد هزار درهم بود و از کنیزکان دو هزار سر که بهای آنان ششصدهزار درهم بود. مسلمانان بروزگار بنی مروان بدآنجا غزو کردند و آن ناحیت بگشودند و مردم آن سرزمین مسلمانند. یاقوت گوید: اگر غیر ساحلی بود رواست.و عبیداﷲبن قیس الرقیات گفت :
و لقد غالنی شیب و کانت
فی شبیب مغیلة و مغاله
غلبت امه علیه اباه
فهو کالکابلی اشبه خاله.
و قال فرعون بن عبدالرحمن یعرف بابن سلکه من بنی تمیم بن مر: