کائنات

معنی کلمه کائنات در لغت نامه دهخدا

کائنات. [ ءِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کائنه و کائن. موجودات و مخلوقات. ( غیاث ) ( آنندراج ). || موالید ثلاثه. ( بحر الجواهر ). || آفریدگان. تمام چیزهائی که وجود دارند. ممکنات :
زینسوی آفرینش و زان سوی کائنات
بیرون و اندرون زمانه مجاورند.ناصرخسرو.جام کیخسرو است خاطر من
که کند راز کائنات اظهار.خاقانی.بجان عاقله کائنات یعنی تو
که کائنات قشوراند و حضرت تو لُباب.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 158 ).دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
چون شبهتی بدید، برون رفت ناشتا.خاقانی.زیرنشین علمت کائنات
ما بتو قایم چو تو قائم بذات.نظامی.حدیث سعدی اگر کائنات بپسندد
بهیچ کار نیاید اگر تو نپسندی.سعدی.گشاید دری بر دل از واردات
فشاند سر دست بر کائنات.سعدی ( بوستان ).اجل کائنات از روی ظاهر آدمی است و اذل موجودات سگ. ( گلستان ).

معنی کلمه کائنات در فرهنگ عمید

تمام موجودات جهان.
* کائنات جو: هر حادثه که در فضا رخ می دهد، از قبیل رعدوبرق، صاعقه، برف، و طوفان.

معنی کلمه کائنات در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع : کاینه ۱ - موجودات جهان ( عموما ) : [ چون کاینات جمله ببوی تو زنده اند ای آفتاب . سایه ز ما بر مدار هم ] . ( حافظ ) ۲ - محدثات ( خصوصا ) مقابل مبدعات . یا کاینات ارضی . موالید ثث مقابل کاینات جو . یا کاینات جو . ( کائنات الجو ) . محدثات و موجودات جوی که وجود آنها بوسیل. امتزاج خاص عنصری نیست آنچه حادث می شود و پدید می آید از عناصر بدون مزاج و اختط هر حادثه ای که در فضا افتد چون رعد برق قوس قزح صاعقه مه گرد باد فلق شمالی هاله شهب احجار سماوی نیازک برف طوفان ذنب السرحان فلق شفق و مانند آنها مقابل کاینات ارضی . یا کاینات دایر ( دایره ) . یا کاینات فاسد ( فاسده ) . یا کاینات دایر ( دایره ) . موجودات جسمانی هستند که در معرض فسادند یعنی فاسد شونده اند و ثبات و دوامی ندارند . یا کاینات متعاقبه . موجودات مادی که در معرض خلع و لبس میباشند .
موجودات

جملاتی از کاربرد کلمه کائنات

در مقام «لا» نیاساید حیات سوی الا می خرامد کائنات
دم وحدت زدی و کائناتی ولیکن این زمان عین صفاتی
تئاتر تنها تصویر زندگی نیست، بلکه می‌تواند زندگی را زندگی‌تر کند، فشرده و گویاتر به نمایش بگذارد. به‌تدریج دریافتم می‌توانی آنچه از آرزوها که در واقعیت انجام نیافته را در خیال خلق کنی، از صافی وجود خود عبور دهی، به باور بنشانی و بر صحنه به نمایش بگذاری. آن‌گاه که دانستم بر روی چهار تکه الوار با ساده‌ترین ابزار و انسانی ایستاده در لکهٔ نور می‌توانی دنیایی بسازی لبریز از مفاهیم پررمز و راز، آن‌گاه که دانستم تئاتر به معنای درست کلمه می‌تواند قدرتی باشد به حیرت‌انگیزی کائنات و بی‌پایان مثل کائنات… پس واقعاً تئاتری شدم و این صحنه خانهٔ من شد.
گشت داود عشق نغمه سرای خواند در گوش کائنات زبور
نه گوش روزگار شنیده ترا نظیر نه چشم کائنات بدیده ترا عدیل
چشمه آب حیاتم ساری اندر کائناتم زندگی بخش مواتم تیرگی را شستشویم
چه التفات بلذات کائنات کند کسی که یافت دمی لذت وصال حبیب
براندازد وجود عقل و ادراک شود از کائنات اینجایگه پاک
اندر آه صبحگاه او حیات تازه از صبح نمودش کائنات
این داستان در سال ۱۹۵۶ نوشته شد، و شاید متوجه شده باشید که در توصیف پایان کائنات هیچ اشاره‌ای به سیاه‌چاله‌ها نمی‌کنم. در سال ۱۹۵۶ ستاره‌شناس‌ها حرفی از سیاه‌چاله‌ها نمی‌زدند. اگر قرار بود داستان را امروز بنویسم، شرط می‌بندم که درباره‌ی سیاه‌چاله‌ها خیلی می‌گفتم. و این نشان می‌دهد که چگونه علمی-تخیلی از علم عقب می‌ماند.
خدیو جهان خواجه ی کائنات علیه السلام و علیه الصلوه
بندهٔ سید شدم از جان و دل لاجرم از کائنات آزاده ام