معنی کلمه ژیان در لغت نامه دهخدا
( در صفت اژدها )، اژدهای ژیان :
تهمتن بپوشید ببر بیان
نشست از بر اژدهای ژیان.فردوسی.( در صفت ببر )، ببر ژیان :
در این بیشه زین بیش مگذار گام
که ببر ژیان دارد اندر کنام.اسدی ( از دقائق الحقائق ) ( از شعوری ).( در صفت پلنگ )، پلنگ ژیان :
بسان پلنگ ژیان بد بع خوی
نکردی جز از جنگ هیچ آرزوی.فردوسی.پلنگ ژیان گرچه باشد دلیر
نیارد شدن پیش چنگال شیر.فردوسی.نباشد جز از راستی در میان
نباید بدن چون پلنگ ژیان.فردوسی.از آن هرکه بستی یکی بر میان
نکردی پلنگ ژیانش زیان.اسدی ( گرشاسب نامه ).( در صفت پیل )، پیل ژیان :
ز پای اندرآمد نگون گشت طوس
تو گفتی ز پیل ژیان یافت کوس.فردوسی.بیفکند گوری چو پیل ژیان
جدا کرد از او چرم و پای و میان.فردوسی.برآورد خرطوم پیل ژیان
بدان تا به رستم رساند زیان.فردوسی.درآمد بکردار پیل ژیان
به بازو کمان و کمر بر میان.فردوسی.زدم بر زمینش چو پیل ژیان
که او را همه خرد شد استخوان.فردوسی.از این دو هنرمند پیل ژیان
بباید ببندد به مردی میان.فردوسی.بیفکند پیل ژیان را به خاک
نه شرم آمدش زان سپهبد نه باک.فردوسی.فکندی بدان گرز پیل ژیان
که جاوید بادی تو ای پهلوان.فردوسی.تو گفتی دو پیلند هر دو ژیان
گشاده به کین دست و بسته میان .فردوسی.چو پیل ژیان شاهزاده دو شاه
براندند هر دو ز قلب سپاه.