معنی کلمه ژکان در لغت نامه دهخدا
هشیوار از تخمه گیوکان
که بر درد و سختی نگردد ژکان.فردوسی.برفتند از ایوان ژکان ودژم
دهان پر ز باد و روان پر ز غم.فردوسی.بیامد فرخزاد آذرمکان
دژم روی با زیردستان ژکان.فردوسی.چو دلو گران برنیامد ز چاه
بیامد ژکان زود شاپورشاه.فردوسی.همی رفت رنجیده زو پهلوان
به ره بر بزرگان خروشان نوان
بیامد ژکان از بر شاه او
همه تیره دید اختر و گاه او.فردوسی.