ژک

معنی کلمه ژک در لغت نامه دهخدا

ژک. [ ژَ / ژُ ] ( اِ ) کسی بود که با خود همی دندد نرم نرم و خشم آلود گویند میژکد. ( لغت نامه اسدی ). سخنی که از روی غضب وخشم در زیر لب گویند. کسی که با خود همی تندد. در شیراز و خراسان لُنْد گویند. ( برهان ). سخنی بود که ازروی خشم و اعراض در زیر لب گویند و آن را دندنه نیزخوانند و ژکیدن مصدر آن است. ( جهانگیری ). کسی بود که با خود می تندد و میگرید نرم نرم به تندی و خشم آلودگی گویند همی ژکد و سودائی مزاج بود که با خود گوید و گرید. زُک. لُند. لُندش ِ زیر لب. لُندلُند. غر و لُند. || ( فعل امر ) امر به ژکیدن. ( برهان ).
ژک. [ ژَ ] ( اِ ) گردبرگرد دهن. ( اوبهی ) :
ز برما [ ز سرما؟ ] ژک و پوز سگ بسته بود
بز و میش بر جای بربسته بود [ کذا ].عسجدی.شاید اصل دک باشد ( دک و پوز ).

معنی کلمه ژک در فرهنگ معین

(ژَ ) (اِ. ) سخنی که از روی خشم و غضب زیر لب گویند.

معنی کلمه ژک در فرهنگ عمید

۱. سخن زیر لب.
۲. سخنی که از روی خشم، غضب، یا دلتنگی زیر لب بگویند.

معنی کلمه ژک در فرهنگ فارسی

سخن زیرلب، سخنی که ازخشم وغضب زیرلب بگویند
( اسم ) سخنی که از روی خشم و غضب در زیر لب گویند .

معنی کلمه ژک در ویکی واژه

سخنی که از روی خشم و غضب زیر لب گویند.

جملاتی از کاربرد کلمه ژک

و ندیدم که خوارزمشاه یا ارسلان جاذب‌ و دیگر مقدّمان امیر محمود برین جمله بدرگاه آمدندی. و اسبش در سرای بیرونی‌ ببلخ آوردندی، چنانکه بروزگار گذشته از آن امیر مسعود و محمد و یوسف بودی. و در طارم‌ دیوان رسالت نشستی تا آنگاه که بار دادندی. و علی دایه‌ و خویشاوندان و سالاران محتشم، درون این سرای دکّانی بود سخت دراز، پیش از بار آنجا بنشستندی، و حاجب غازی که بطارم آمدی، بر ایشان گذشتی. و ناچار همگان برپای خاستندی و او را خدمت کردندی‌ تا بگذشتی. و این قوم را سخت ناخوش میامد، وی را در آن درجه دیدن که خرد دیده بودند او را. می‌ژکیدند و می‌گفتند و آن همه‌ خطا بود و ناصواب، که جهان بر سلاطین گردد و هر کسی را که برکشیدند، برکشیدند و نرسد کسی را که گوید چرا چنین است، که مأمون گفته است درین باب: نحن الدّنیا، من رفعناه ارتفع و من وضعناه اتّضع‌ .
بیامد فرخ زاد آزرمگان دژم روی با زیردستان ژکان
چو دلو گران برنیامد ز چاه بیامد ژکان زود شاپور شاه
شیخ الاسلام گفت: من شمارا بگویم، که آن نقطه در زیر با چیست؟و آن محال در حال چیست؟ با حرفست و نقطه نه حرفست، آن از حیلة حرفست، قرآن بصورت و حروف قایمست آن نقطه باول نبوده‍، آن حجاج یوسف ساخت حیلت عجم را. تا عجم بدانند خواند، که آن اول در مصحفها نمی‌نوشتند، آن نقطه نه آن حرفست، اما از شرط حرفست، کی نبود آن ژکه عیب بود. عارف نه ازوست از شرط اوست. وی حرف آورد، که ژکه یکی دارد، و نیز در زیر دارد، مگر زیر بودن تواضع و خضوعست، یگانه بودن او را است، خود بودن بدستوریست، یا بر در حق بار یافته، پس نشان نزدیکیست.و اما آنکه گفت: کی من محالم در حال، او شبلی بفریفته آنچه او کرد با آن مرد، اول او باو بکرد، محال چه بود؟ هر نسبت کی صوفی را کنند زرق است، از بهر آنک او در فنا غرقست، هر نام که او را کنند حیلت است، نام او پرسیده، دران که او در رسیده، هر کسی بهستی برپای است، و نیستی صوفی را تاج بر سر است، چنانک مروارید عروس را در گردن است، هر نام که او را کنی نه آنست، او نام را بنه ایستد، که او را برخود بسته‌اند. صوفی را جزا زفنا فرش نیست و در طریق یاد عارف کرسی و عرش نیست، آنرا مکرر است آنرا تصدیق کرد و بتسلیم مهر کرد، و بازو آی! از آب و گل گریز، و در آدم و حوا میاویز!
او در لیوبلیانا به دنیا آمد و دکترای فلسفه‌اش را از دانشگاه لیوبلیانا دریافت کرد. در سال ۱۹۹۰ به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری از سوی حزب لیبرال دموکرات اسلوونی معرفی شد. ژیژک فیلسوف و نظریه‌پرداز انتقادی است که بخش عمدهٔ کارش در سنت فلسفی هگلی، مارکسیسم و نیز روانکاوی لاکانی است. او فعالیت‌های چشمگیری در زمینهٔ نظریهٔ سیاسی، نظریه فیلم و روانکاوی نظری داشته است.
ولیکن تو خر کوری از چشم راست ازینی چنین نحس و شوم و ژکال
الکساندر اسنیژکو (اوکراینی: Олександр Вадимович Сніжко؛ زادهٔ ۲۰ اوت ۱۹۹۶) بازیکن فوتبال اهل اوکراین است.
مگرکه باره شد رخنه رخنه چون غربال مگرکه قلعه شود ثقبه ثقبه چون اژکن
مدت‌ها پیش از اینکه گابریل مارسل، اصطلاح اگزیستانسیالیسم را ابداع کند، مفاهیم مهم اگزیستانسیالیسم را به مخاطبان فرانسوی اش در مقالهٔ «وجود و اُبژکتیویته» (۱۹۲۵) و در مجلهٔ متافیزیک (۱۹۲۷)، معرفی نمود. به عنوان نمایشنامه نویس و فیلسوف، مارسل مبدأ فلسفهٔ خویش را حالتی از خودبیگانگی متافیزیکی قرار می‌دهد: «جستجوی انسان برای یافتن هماهنگی در زندگی گذرا».
ای طبع کارساز چه کردم ترا چه بود با من همی نسازی و دایم همی ژکی
آنکس که میرمید ازو شیر خشمگین می بینمش که گشته زانده ژکان به فارس
از زبان کژکش راست شود کارک من گر سوی راستی آید ز کژی پهلوکی
عقل فعال که تدبیر جهان در کف اوست پیش رای تو یکی بیخرد و آژکن است