معنی کلمه ژنگ در لغت نامه دهخدا
آن صحن چمن که از دم دی
گفتی دم گرگ یا پلنگ است
اکنون ز بهار مانوی طبع
پر نقش و نگار همچو ژنگ است.( منسوب به رودکی از جهانگیری ). || ( اِ ) چین و شکنجی که بر روی و اندام مردم پدید آید از پیری. ( برهان ). آژنگ. و ظاهراً ژنگ بدین معنی مخفف این کلمه است. || قطره باران. ( جهانگیری ) ( برهان ). و به این معنی در بعض فرهنگهابا اول مکسور و یاء معروف مرقوم است. || صاحب آنندراج گوید: بمعنی جلاجل نیز هست لیکن در نسخه لسان الشعرا که نزد کاتب است نیست اما زنگ با زای تازی بمعنی جلاجل آمده است :
سواران و پیلان بدر بر بپای
خروشیدن ژنگ و هندی درای .فردوسی. || زنگ. زنگار. زنگی که در فلزات بر اثر رطوبت و غیره پیدا شود. رجوع به ژنگار شود :
به می بر پراکند مشک و گلاب
شد آن طشت بی ژنگ چون آفتاب.فردوسی.مدارید کردار او بس شگفت
که روشن دلش ژنگ آهن گرفت.فردوسی.