معنی کلمه ژرمن در لغت نامه دهخدا
ژرمن. [ ژِ م َ ] ( اِخ ) اگوست. نام مورخ و رمان و نمایشنامه نویس فرانسوی. مولد پاریس بسال 1862 و وفات در همانجا بسال 1915 م.
ژرمن. [ ژِ م َ ] ( اِخ ) اگوست ژان. نام کنت ِ مونت فرت و سیاستمدار فرانسوی. مولد پاریس بسال 1786 و وفات در همانجا بسال 1821 م.
ژرمن. [ ژِ م َ ] ( اِخ ) الکساندر شارل.نام مورخ فرانسوی. مولد بسال 1809 در پاریس و وفات بسال 1887 م. در مونت پلیه. او را آثار بسیاری است.
ژرمن. [ ژِ م َ ] ( اِخ ) پیر ژرمن اول. نام زرگر معروف فرانسوی ( 1647-1684 م. ).
ژرمن. [ ژِ م َ ] ( اِخ ) پیر دوّم. نام زرگر معروف فرانسوی ( 1722-1797 م. ). وی را بسبب اقامت در رُم رومی گویند. رسالتی در اصول فن زرگری دارد.
ژرمن. [ ژِ م َ ] ( اِخ ) سوفی. نام ریاضی دان فرانسوی. مولد پاریس بسال 1776 و وفات در همانجا بسال 1831 م.
ژرمن. [ ژِ م َ ] ( اِخ ) ( قدیس ) نام اسقف اکسر و متولد در همان شهر در حدود سال 390 و متوفی در راوِن بسال 448 م. ذکران او روز 31 ژوئیه است.
ژرمن. [ ژِ م َ ] ( اِخ ) ( قدیس ) نام اسقف پاریس. مولد در نزدیکی اُتُن بسال 496 و وفات در پاریس بسال 576 م. ذکران وی روز 28 ماه مه است.
ژرمن. [ ژِ م َ ] ( اِخ ) ( قدیس ) او را ژرمن کوزَن گویند. وی در پیبراک نزدیکی تولوز بسال 1579 م. متولد شد و بسال 1601 در همانجا درگذشت. مقبره او زیارتگاه مردم است.
ژرمن. [ ژِ م َ] ( اِخ ) میشل. از مردم فرانسه. بِنه دیکتن سنت مور و عالم به خطوط قدیمه. مولدبسال 1645 در پرون و وفات بسال 1694 م. در پاریس.
ژرمن. [ ژِ م َ ] ( اِخ ) هانری. نام سیاستمدار ومتخصص در امور مالی فرانسوی. مولد لیون بسال 1824 ووفات در پاریس بسال 1905 م. او را آثاری چند است.